وج ء
[وَجْءْ] (ع ص) وجا. وجاء. (ماء...) آب بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). آب بد و بی خیر. (ناظم الاطباء). || (مص) زدن: وجأه بالید والسکین وجأً؛ به دست و به کارد زد او را. (منتهی الارب). وجئت عنقه؛ گردن زدم او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سپری شدن آب چاه. (منتهی الارب). || گائیدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خصی کردن تکه به کوفتن خایه میان دو سنگ یا ریزه کردن... چندانکه پراکنده گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وِجاء. (منتهی الارب). رجوع به وِجاء شود.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول