وثقی
[وُ قا] (ع ن تف) مؤنث اوثق. محکم و استوار. (منتهی الارب). بسیار استوار و محکم. (ناظم الاطباء). رجوع به اوثق شود.
- عروه الوثقی؛ عروهء وثقی. ریسمان محکم و استوار : فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی. (قرآن 2/256). همیشه پادشاه که به کام نیکخواه است به حبل تقوی یقین(1) و عروهء وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. (سندبادنامه).
(1) - ن ل: تقوی و یقین.
- عروه الوثقی؛ عروهء وثقی. ریسمان محکم و استوار : فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی. (قرآن 2/256). همیشه پادشاه که به کام نیکخواه است به حبل تقوی یقین(1) و عروهء وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. (سندبادنامه).
(1) - ن ل: تقوی و یقین.