وثاق
[وُ] (اِ) خانه. (کشف) (لطایف) (غیاث اللغات). حجره و سرا. این کلمه که در نظم و نثر فارسی آمده و اغلب آن را عربی گمان کنند و به کسر واو خوانند، کلمهء ترکی است به ضم واو. در اصل به معنی خیمه و خرگاه بوده و آن همان است که ما امروزه اطاق میگوئیم و می نویسیم و در ترکی استانبولی ادا(1) گویند. (نشریهء دانشکدهء ادبیات تبریز). کازیمیرسکی نیز این کلمه را ترکی داند :
آلودهء منت کسان کم شو
تا یک شبه در وثاق تو نان است.انوری.
دوش سرمست آمدم به وثاق
با حریفی همه وفا و وفاق.انوری.
از زرکش و ممزج و اطلس وثاق من
چون خیمهء خزان و شراع بهار کرد.خاقانی.
شب عید چون درآمد ز در وثاق گفتی
که ز شرم طلعت او مه عید برنیاید.خاقانی.
آن شعاع آفتاب اندر وثاق
قرص او اندر سپهر چارطاق.مولوی.
آن جهان است اصل این پر غم وثاق
وصل باشد اصل هر هجر و فراق.مولوی.
ما خود ز کدام خیل باشیم
تا خیمه زنیم در وثاقت.سعدی.
ای معبر مژده ای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود.
حافظ.
- وثاق پیرزن؛ خانه و حجره ای است که پیرزنی در درون دولتخانه و بارگاه انوشیروان داشت و هر چند انوشیروان از او خواست که به قیمت اعلی بخرد او نفروخت. (برهان) :
طاق ایوان جهانگیر و وثاق پیرزن
از نکونامی طراز فرش ایوان دیده اند.
خاقانی.
(1) - Oda.
آلودهء منت کسان کم شو
تا یک شبه در وثاق تو نان است.انوری.
دوش سرمست آمدم به وثاق
با حریفی همه وفا و وفاق.انوری.
از زرکش و ممزج و اطلس وثاق من
چون خیمهء خزان و شراع بهار کرد.خاقانی.
شب عید چون درآمد ز در وثاق گفتی
که ز شرم طلعت او مه عید برنیاید.خاقانی.
آن شعاع آفتاب اندر وثاق
قرص او اندر سپهر چارطاق.مولوی.
آن جهان است اصل این پر غم وثاق
وصل باشد اصل هر هجر و فراق.مولوی.
ما خود ز کدام خیل باشیم
تا خیمه زنیم در وثاقت.سعدی.
ای معبر مژده ای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود.
حافظ.
- وثاق پیرزن؛ خانه و حجره ای است که پیرزنی در درون دولتخانه و بارگاه انوشیروان داشت و هر چند انوشیروان از او خواست که به قیمت اعلی بخرد او نفروخت. (برهان) :
طاق ایوان جهانگیر و وثاق پیرزن
از نکونامی طراز فرش ایوان دیده اند.
خاقانی.
(1) - Oda.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول