واهمه
[هِ مَ] (ع ص، اِ) قوهء وهم. قوهء وهمه. (از المنجد). واهمه یا وهم یکی از حواس خمسهء باطنی است و علمای نفس در قدیم گفته اند: کار او آن است که چیزهای دیده و نادیده راست یا دروغ به نفس می نماید خواه آن معانی را در خارج صورتی باشد و خواه نباشد، و هم ادراک آن چیزها کند. مث چنانکه مردم خواهند که هزاران هزار آفتاب در آسمان دنیا تصور کنند، با وجود آنکه [ در چشم ما ] یکی بیش نیست، و هزار دریای سیماب در عالم تصور کنند با وجود آنکه هیچ نیست، و هزار کوه یاقوت و زر و فیروزه توهم کنند [ و حال آنکه هیچ نیست ] . و این واهمه در حیوانات دیگر بغیر انسان [ نزد قدما ] بجای قوت عقل است بجهت اینکه برهء گوسفند مادر خود را به واسطهء آن شناسد در رمهء گوسفند با وجود آنکه مانند مادرش صد گوسفند دیگر باشد، و دشمنی گرگ و دوستی چوپان را هم بدین قوه احساس تواند کرد. و در امر این قوت بعض مشایخ گفته اند که جملهء قوتها [ باطن و ظاهر ] مسخر مردم شدند الا وهم که مسخر نشد، چنانکه جمله ملایکه سجدهء آدم کردند و ابلیس سجده نکرد. و قوهء وهم هرگز از دروغ گفتن و چیزها کج نمودن بازنگردد و آنکه حضرت رسول (ص) فرمود که هر که از مادر بزاید او را شیطانی همراه باشد آن معنی قوهء وهم است. (نقل به معنی و به اختصار از مرآت المحققین شیخ محمود شبستری). و این قوت تابع عقل نگردد و به خلاف قوتهای دیگر چنانکه شخص در خانهء تاریک تنها با مرده مجاور باشد هرچند عقل حکم کند مرده جماد است از او ترس نباید کرد قوت واهمه وسوسه می دهد و خائف گرداند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام). || غریزه. سوق طبیعی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به معنی بالا شود. || در تداول، خوف. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیم. هراس. اندیشه. خیال. گمان. (ناظم الاطباء).
- قوهء واهمه؛ ترسه. نیروی پنداره. (ناظم الاطباء). رجوع به واهمه شود.
- قوهء واهمه؛ ترسه. نیروی پنداره. (ناظم الاطباء). رجوع به واهمه شود.