وانشاندن
[نِ دَ] (مص مرکب)فرونشاندن.
- چراغ وانشاندن؛ خاموش کردن چراغ. کشتن چراغ :
سخت به ذوق می دهد باد ز بوستان نشان
صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان.
سعدی.
- چراغ وانشاندن؛ خاموش کردن چراغ. کشتن چراغ :
سخت به ذوق می دهد باد ز بوستان نشان
صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان.
سعدی.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول