واژونه
[نَ / نِ] (ص) برگشته. معکوس و مقلوب. (برهان). وارونه. (ناظم الاطباء). وارون. واژون. واژگون. باشگون. باشگونه. باژگون. باژگونه. و رجوع به واژون شود. || دگرگون. آشفته :
فریدون چو گیتی بر آن گونه دید
جهان پیش ضحاک واژونه دید.فردوسی.
چو خسرو جهان را بدانگونه دید
دل و جان بدخواه واژونه دید.فردوسی.
|| وارونه کار. کسی که کارها را معکوس انجام میدهد. واژونه خو :
که خواهد از این دیو واژونه کین
کس او را نیابد همال چنین.فردوسی.
چو رستم به گفتار او بنگرید
تن اندر کف دیو واژونه دید.فردوسی.
پس ابلیس واژونه این ژرف چاه
به خاشاک پوشید و بسپرد راه.فردوسی.
که او را زمانه بر آنگونه بود
همه تنبل دیو واژونه بود.فردوسی.
|| زشت و نامبارک :
ز دل آز واژونه بیرون کنید
بدل باز پند فریدون کنید.فردوسی.
فریدون چو گیتی بر آن گونه دید
جهان پیش ضحاک واژونه دید.فردوسی.
چو خسرو جهان را بدانگونه دید
دل و جان بدخواه واژونه دید.فردوسی.
|| وارونه کار. کسی که کارها را معکوس انجام میدهد. واژونه خو :
که خواهد از این دیو واژونه کین
کس او را نیابد همال چنین.فردوسی.
چو رستم به گفتار او بنگرید
تن اندر کف دیو واژونه دید.فردوسی.
پس ابلیس واژونه این ژرف چاه
به خاشاک پوشید و بسپرد راه.فردوسی.
که او را زمانه بر آنگونه بود
همه تنبل دیو واژونه بود.فردوسی.
|| زشت و نامبارک :
ز دل آز واژونه بیرون کنید
بدل باز پند فریدون کنید.فردوسی.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول