وارونه
[نَ / نِ] (ص) برگشته. باژگونه. معکوس. مقلوب. (برهان) (آنندراج). وارون. واژگون. (ناظم الاطباء). باژگون. منکوس. منکوساً. واشگونه. باشگونه. واژونه. واژگونه. و رجوع به وارون شود :
که او را زمانه برآنگونه بود
همه تنبل دیو وارونه بود.فردوسی.
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
دو تا اندر آورد بالای شاه.فردوسی.
|| بدبخت. شوم. نامبارک. (برهان) (آنندراج) :
چرا زادم چو او بی بخت فرزند
چرا کردم چنین وارونه پیوند.
(ویس و رامین).
بزرگ امید را گفت ای خردمند
دلم بگرفت از این وارونه فرزند.
نظامی (خسرو و شیرین ص 412).
|| (اِ) نمودار چیزی را گویند خواه نیک خواه بد. (اوبهی).
که او را زمانه برآنگونه بود
همه تنبل دیو وارونه بود.فردوسی.
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
دو تا اندر آورد بالای شاه.فردوسی.
|| بدبخت. شوم. نامبارک. (برهان) (آنندراج) :
چرا زادم چو او بی بخت فرزند
چرا کردم چنین وارونه پیوند.
(ویس و رامین).
بزرگ امید را گفت ای خردمند
دلم بگرفت از این وارونه فرزند.
نظامی (خسرو و شیرین ص 412).
|| (اِ) نمودار چیزی را گویند خواه نیک خواه بد. (اوبهی).
درگاه پرداخت سداد برای ووکامرس
درگاه بانکی سداد برای ووکامرس، انتخابی مطمئن برای پرداخت آنلاین با امنیت بالا و سرعت عالی در خرید اینترنتی.
مشاهده جزئیات محصول