وارده
[رِ دَ] (ع ص) مؤنث وارد. رجوع به وارد شود. || (اِ) گروه فرودآینده بر آب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج العروس). || راه در میانهء راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جاده. (اقرب الموارد). || شاهراه. (ناظم الاطباء). || (اِخ) چهار ستاره از هشت کوکب نعائم واقع در کهکشان. (تاج العروس). رجوع به وارد در این معنی شود. || آویزان. آویخته: شفته وارده؛ لب او آویزان است. (از اقرب الموارد). شجره وارده اغصانه؛ درختی که شاخه هایش آویزان است. (از اقرب الموارد).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول