و
(ع حرف) مؤلف منتهی الارب آرد: واو حرفی است از حروف هجا و به چند وجه می آید:
الف - واو عاطفه که عاطف آن برای مطلق جمع است و در مواردی به کار میرود از قبیل اینکه عطف شود چیزی بر مصاحبش. مانند: «فانجیناه و اصحاب السفینه». (قرآن 29/15). یا عطف شود بر آنچه سابق بر معطوف است مانند: «لقد ارسلنا نوحاً و ابراهیم» (قرآن 57/26). یا بر آنچه لاحق از معطوف است مانند: «و کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک» (قرآن 42/3). و هرگاه گفته شود مث «قام زید و عمرو» ممکن است هر یک از این سه معنی اراده شود ولی به هرحال استعمال واو به معنی با یعنی (مصاحبت) بر سایر معانی راجح است و در بسیاری از موارد ترتیب را میرساند و عکس آن که عدم ترتیب باشد کم است و در عطفی که به واو است جایز است که بین طرفین تقارب یا تراخی باشد مانند: «انا رادّوه الیک و جاعلوه من المرسلین» (قرآن 28/7). واو عطف از سایر حروف عطف با 15 حکم که مخصوص بدان است جدا میشود:
1 - در عطف به واو ممکن است یکی از سه نظر که بیان شد منظور باشد
2 - و با اِمّا استعمال میشود، مانند: اما شاکراً و اما کفوراً. (قرآن 76/3).
3 - با لکن استعمال میشود مانند: «ولکن رسول الله و خاتم النبیین....» (قرآن 33/40).
4 - عطف مفرد سببی بر مفرد اجنبی در موردی که ربط مورد نیاز است مانند: قام عمرو و غلامه.
5 - عطف عقد بر نیف مانند احد و عشرون.
6 - عطف صفات متفرقه با اجتماع منعوت آن مانند:
بکیت و مابکی رجل حزین
علی ربعین مسلوب و بال.
7 - عطف آنچه که حق آن تثنیه و جمع بودن است مانند:
ان الرزیه لارزیه مثلها
فقدان مثل محمد و محمد.
8 - عطف چیزی که بی نیازی از آن حاصل نیست مانند: اختصم زید و عمرو.
9 - عطف عام بر خاص و بالعکس مانند: رب اغفر لی ولوالدی و لمن دخل بیتی مؤمناً. (قرآن 71/28).
10 - عطف عاملی که حذف شده و معمول آن به تناسب عامل دیگری که جمع بین هر دو در یک معنی میکند مانند:
زجّجن الحواجب والعیونا ای و کحلن العیون.
11 - عطف شیئی بر مرادفش مانند: انما اشکوا بثی وحزنی الی الله. (قرآن 12/86).
12 - عطف مقدم بر چیزی که مطبوع است از روی ضرورت در شعر مانند:
الا یا نخله من ذات عرق
علیک و رحمه الله السلام.
13 - عطف مخصوص بر جوار مانند قول خدای تعالی: فامسحوا برؤسکم و ارجلکم (قرآن 5/6). و البته این قاعده به حساب کسانی است که ارجل را مجرور خوانده اند.
ب - و گاهی واو از افادهء مطلق جمع خارج میشود و اینگونه واو چند وجه دارد:
1 - به معنی او باشد: در تقسیم مانند: الکلمه اسم و فعل و حرف یا در اباحه مانند: جالس الحسن و ابن سیرین یعنی یکی از این دو تن. یا در تخییر مانند:
و قالوا نأت فاختر لها الصبر والبکاء
فقلت البکا اشفی اذن لغلیلی.
یعنی صبر یا بکا زیرا بکا با صبر جمع نمیشود.
2 - به معنی بای جر باشد مانند: انت اعلم و مالک و بعت الشاء شاهً و درهماً.
3 - به معنی لام تعلیل باشد مانند: یا لیتنا نرد ولانکذب این را حارزنجی گفته است.
4 - به معنی استیناف باشد مانند: «لاتأکل السمک و تشرب اللبن» (نزد کسی که رفع به تشرب میدهد).
5 - به معنی مفعول باشد مانند: «سرت واللیل».
6 - به معنی قسم باشد و این قسم واو جز بر اسم ظاهر وارد نمیشود و جز به محذوف تعلق نمیگیرد مانند: «والقرآن الحکیم» (قرآن 36/2). و در این صورت اگر واو دیگری بعد از آن باشد دومی برای عطف است و در غیر این صورت هر یک به جوابی محتاج است مانند: «والتین والزیتون» (قرآن 95/1). و این واو بواسطهء نزدیکی مخرج آن بدل از باست.
7 - به معنی رُبَّ باشد و این واو جز بر نکره داخل نمیشود و جز بمؤخر تعلق نمیگیرد مانند: «و لیل کموج البحر ارخی سدوله».
8 - زاید باشد مانند: «اذا جاؤها و فتحت ابوابها». (قرآن 39/73).
9 - به معنی حال باشد مانند: قمت والناس قعود و قمت و ادعو له؛ یعنی قمت داعیاً له.
10 - واو ثمانیه که بین سبعه و ثمانیه در شمارهء آحاد قرار میگیرد و از این قبیل است در قرآن سبعه و ثامنهم کلبهم. (قرآن 18/22).
11 - واو ضمیر مذکر است مانند: «الرجال قاموا».
12 - واو علامت رفع مانند: ابوه و مسلمون.
13 - واو علامت مذکرین و از این قبیل است واو یتعاقبون در حدیث: «یتعاقبون فیکم ملائکه باللیل والنهار».
14 - واو انکار مانند: الرجلوه بعد از آنکه قائلی بگوید: «قام الرجل» و بعضی گفته اند صواب آن است که این واو در شمار واوهای دیگر به حساب نیاید زیرا آن واو اشباع است در حالت رفعی بدلیل اینکه در حالت نصب و جرالرجلاه و الرجلیه گفته میشود.
15 - واو مبدلهء از همزهء استفهامی که ماقبل آن مضموم است مانند: و الیه النشور و امنتم قال فرعون و آمنتم به که (و این طبق قرائت قنبل است).
16 - واو تذکیر مانند کسی که میخواهد بگوید یقوم زید، و گفتن زید را فراموش کند و پس از آن قصد کشیدن صدای خود کند برای تذکر زیرا ارادهء قطع کلام ندارد پس بگوید یقوموا... ولی بعضی گفته اند اینهم واو اشباع است.
17 - واو قافیه و واو شباع مانند برفوع.
18 - واو مد اسم به ندا.
19 - واوی که تغییر صورت داده است مانند طوبی که اصل آن طیبی است.
20 - واوات ابنیه مانند جوز و تورب.
21 - واو وقت که قریب به واو حال است. مانند: اعمل و انت صحیح.
22 - واو نسبت مانند اخوی در نسبت به اخ.
23 - واو عمرو در فرق با عمر.
24 - واو فارقه در دو کلمهء اولئک و اولی تا با الیک و الی اشتباه نشود.
25 - واو همزه، در خط مانند: هذه نساؤک، و در لفظ مانند حمراوان و سوداوان (این واو بدل از همزه است).
26 - واو صرف، و آن عبارت از این است که واو معطوف بر کلامی باشد که در اول آن حادثه ای است که اعادهء وی بر آنچه عطف بدان شده راست نمی آید مانند:
لاتنه عن خلق و تأتی مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم
زیرا در این عبارت اعادهء لابر «و تاتی مثله» جایز نیست.
|| و بر واو عطف الف استفهام داخل میشود مانند قول خدای تعالی: او عجبتم ان جائکم. (قرآن 7/63). (ترجمهء تحت اللفظی از خلاصه ای که در پایان منتهی الارب آمده است). و رجوع بمغنی اللبیب عن کتب الاعاریب شود. || واو یکی از حروف عله عربی است. و در اعلال آن قواعدی است. رجوع بکتب صرف عربی شود. || در افعال معتل اللام (ناقص واوی) در حالت جزمی واو در پاره ای صیغ حذف شود چون: لم یدع و گاه در حال جزم بحال خود باقی باشد:
هجوت زبان ثم جئت معتذرا
من هجو زبان لم تهجو و لم تدع.
که در لم تهجو واو ثابت مانده. (تاج العروس ج10 ص461). و رجوع به اعلال شود.
الف - واو عاطفه که عاطف آن برای مطلق جمع است و در مواردی به کار میرود از قبیل اینکه عطف شود چیزی بر مصاحبش. مانند: «فانجیناه و اصحاب السفینه». (قرآن 29/15). یا عطف شود بر آنچه سابق بر معطوف است مانند: «لقد ارسلنا نوحاً و ابراهیم» (قرآن 57/26). یا بر آنچه لاحق از معطوف است مانند: «و کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک» (قرآن 42/3). و هرگاه گفته شود مث «قام زید و عمرو» ممکن است هر یک از این سه معنی اراده شود ولی به هرحال استعمال واو به معنی با یعنی (مصاحبت) بر سایر معانی راجح است و در بسیاری از موارد ترتیب را میرساند و عکس آن که عدم ترتیب باشد کم است و در عطفی که به واو است جایز است که بین طرفین تقارب یا تراخی باشد مانند: «انا رادّوه الیک و جاعلوه من المرسلین» (قرآن 28/7). واو عطف از سایر حروف عطف با 15 حکم که مخصوص بدان است جدا میشود:
1 - در عطف به واو ممکن است یکی از سه نظر که بیان شد منظور باشد
2 - و با اِمّا استعمال میشود، مانند: اما شاکراً و اما کفوراً. (قرآن 76/3).
3 - با لکن استعمال میشود مانند: «ولکن رسول الله و خاتم النبیین....» (قرآن 33/40).
4 - عطف مفرد سببی بر مفرد اجنبی در موردی که ربط مورد نیاز است مانند: قام عمرو و غلامه.
5 - عطف عقد بر نیف مانند احد و عشرون.
6 - عطف صفات متفرقه با اجتماع منعوت آن مانند:
بکیت و مابکی رجل حزین
علی ربعین مسلوب و بال.
7 - عطف آنچه که حق آن تثنیه و جمع بودن است مانند:
ان الرزیه لارزیه مثلها
فقدان مثل محمد و محمد.
8 - عطف چیزی که بی نیازی از آن حاصل نیست مانند: اختصم زید و عمرو.
9 - عطف عام بر خاص و بالعکس مانند: رب اغفر لی ولوالدی و لمن دخل بیتی مؤمناً. (قرآن 71/28).
10 - عطف عاملی که حذف شده و معمول آن به تناسب عامل دیگری که جمع بین هر دو در یک معنی میکند مانند:
زجّجن الحواجب والعیونا ای و کحلن العیون.
11 - عطف شیئی بر مرادفش مانند: انما اشکوا بثی وحزنی الی الله. (قرآن 12/86).
12 - عطف مقدم بر چیزی که مطبوع است از روی ضرورت در شعر مانند:
الا یا نخله من ذات عرق
علیک و رحمه الله السلام.
13 - عطف مخصوص بر جوار مانند قول خدای تعالی: فامسحوا برؤسکم و ارجلکم (قرآن 5/6). و البته این قاعده به حساب کسانی است که ارجل را مجرور خوانده اند.
ب - و گاهی واو از افادهء مطلق جمع خارج میشود و اینگونه واو چند وجه دارد:
1 - به معنی او باشد: در تقسیم مانند: الکلمه اسم و فعل و حرف یا در اباحه مانند: جالس الحسن و ابن سیرین یعنی یکی از این دو تن. یا در تخییر مانند:
و قالوا نأت فاختر لها الصبر والبکاء
فقلت البکا اشفی اذن لغلیلی.
یعنی صبر یا بکا زیرا بکا با صبر جمع نمیشود.
2 - به معنی بای جر باشد مانند: انت اعلم و مالک و بعت الشاء شاهً و درهماً.
3 - به معنی لام تعلیل باشد مانند: یا لیتنا نرد ولانکذب این را حارزنجی گفته است.
4 - به معنی استیناف باشد مانند: «لاتأکل السمک و تشرب اللبن» (نزد کسی که رفع به تشرب میدهد).
5 - به معنی مفعول باشد مانند: «سرت واللیل».
6 - به معنی قسم باشد و این قسم واو جز بر اسم ظاهر وارد نمیشود و جز به محذوف تعلق نمیگیرد مانند: «والقرآن الحکیم» (قرآن 36/2). و در این صورت اگر واو دیگری بعد از آن باشد دومی برای عطف است و در غیر این صورت هر یک به جوابی محتاج است مانند: «والتین والزیتون» (قرآن 95/1). و این واو بواسطهء نزدیکی مخرج آن بدل از باست.
7 - به معنی رُبَّ باشد و این واو جز بر نکره داخل نمیشود و جز بمؤخر تعلق نمیگیرد مانند: «و لیل کموج البحر ارخی سدوله».
8 - زاید باشد مانند: «اذا جاؤها و فتحت ابوابها». (قرآن 39/73).
9 - به معنی حال باشد مانند: قمت والناس قعود و قمت و ادعو له؛ یعنی قمت داعیاً له.
10 - واو ثمانیه که بین سبعه و ثمانیه در شمارهء آحاد قرار میگیرد و از این قبیل است در قرآن سبعه و ثامنهم کلبهم. (قرآن 18/22).
11 - واو ضمیر مذکر است مانند: «الرجال قاموا».
12 - واو علامت رفع مانند: ابوه و مسلمون.
13 - واو علامت مذکرین و از این قبیل است واو یتعاقبون در حدیث: «یتعاقبون فیکم ملائکه باللیل والنهار».
14 - واو انکار مانند: الرجلوه بعد از آنکه قائلی بگوید: «قام الرجل» و بعضی گفته اند صواب آن است که این واو در شمار واوهای دیگر به حساب نیاید زیرا آن واو اشباع است در حالت رفعی بدلیل اینکه در حالت نصب و جرالرجلاه و الرجلیه گفته میشود.
15 - واو مبدلهء از همزهء استفهامی که ماقبل آن مضموم است مانند: و الیه النشور و امنتم قال فرعون و آمنتم به که (و این طبق قرائت قنبل است).
16 - واو تذکیر مانند کسی که میخواهد بگوید یقوم زید، و گفتن زید را فراموش کند و پس از آن قصد کشیدن صدای خود کند برای تذکر زیرا ارادهء قطع کلام ندارد پس بگوید یقوموا... ولی بعضی گفته اند اینهم واو اشباع است.
17 - واو قافیه و واو شباع مانند برفوع.
18 - واو مد اسم به ندا.
19 - واوی که تغییر صورت داده است مانند طوبی که اصل آن طیبی است.
20 - واوات ابنیه مانند جوز و تورب.
21 - واو وقت که قریب به واو حال است. مانند: اعمل و انت صحیح.
22 - واو نسبت مانند اخوی در نسبت به اخ.
23 - واو عمرو در فرق با عمر.
24 - واو فارقه در دو کلمهء اولئک و اولی تا با الیک و الی اشتباه نشود.
25 - واو همزه، در خط مانند: هذه نساؤک، و در لفظ مانند حمراوان و سوداوان (این واو بدل از همزه است).
26 - واو صرف، و آن عبارت از این است که واو معطوف بر کلامی باشد که در اول آن حادثه ای است که اعادهء وی بر آنچه عطف بدان شده راست نمی آید مانند:
لاتنه عن خلق و تأتی مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم
زیرا در این عبارت اعادهء لابر «و تاتی مثله» جایز نیست.
|| و بر واو عطف الف استفهام داخل میشود مانند قول خدای تعالی: او عجبتم ان جائکم. (قرآن 7/63). (ترجمهء تحت اللفظی از خلاصه ای که در پایان منتهی الارب آمده است). و رجوع بمغنی اللبیب عن کتب الاعاریب شود. || واو یکی از حروف عله عربی است. و در اعلال آن قواعدی است. رجوع بکتب صرف عربی شود. || در افعال معتل اللام (ناقص واوی) در حالت جزمی واو در پاره ای صیغ حذف شود چون: لم یدع و گاه در حال جزم بحال خود باقی باشد:
هجوت زبان ثم جئت معتذرا
من هجو زبان لم تهجو و لم تدع.
که در لم تهجو واو ثابت مانده. (تاج العروس ج10 ص461). و رجوع به اعلال شود.
درگاه پرداخت ایران کیش برای ووکامرس
با ایرانکیش، پرداخت آنلاین مشتریان فروشگاه ووکامرس شما سریع، ایمن و با پشتیبانی شبکه شتاب انجام میشود.
مشاهده جزئیات محصول