هوش

معنی هوش
(اِ) زیرکی و آگاهی و شعور و عقل و فهم و فراست را گویند. (برهان). و خودداری و احساس و تمییز :
برفتش دک و هوش وز پشت زین
فکند از برش خویشتن بر زمین.دقیقی.
بشد هوش از آن چار خورشیدچهر
خروشان شدند از غم و درد مهر.فردوسی.
برآورد بانگ غریو و خروش
زمان تا زمان زو همی رفت هوش.
فردوسی.
شب و روز روشن روانش تویی
دل و جان و هوش و توانش تویی.
فردوسی.
در دل بجای عقلی در تن بجای جانی
در سر بجای هوشی در چشم روشنایی.
فرخی.
بردند به خرگاه و بخوابانیدند و هوش از وی بشد. (تاریخ بیهقی).
این یکی دیو است بی تمییز و هوش
خیر کی بیند ز بی هش هوشمند؟
ناصرخسرو.
در حال به گوش هوش من گفت
وصف تو که با ضمیر شد ضم.خاقانی.
به گوش هوش من آید ندای اهل بهشت
نصیب نفس من آید نوید ملک بقا.خاقانی.
پنبه درآگنده چو گل گوش تو
نرگس چشم آبلهء هوش تو.نظامی.
دوش مرغی به صبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش.سعدی.
هرچه رسد پرخردان را به گوش
زود گمارند بر او چشم هوش.امیرخسرو.
- آشفته هوش؛ آنکه عقل و ذهن و فهم او پریشان باشد. پریشان خاطر :
بدو گفتم ای یار آشفته هوش
شگفت آمد این داستانم به گوش.سعدی.
- از هوش بردن؛ بیخود کردن. بیهوش کردن. (یادداشت مؤلف) :
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم.
حافظ.
- از هوش بشدن؛ غشی کردن. (یادداشت مؤلف). از حال رفتن : بگریست، گریستنی سخت چنان که از هوش بشد و ما پنداشتیم که بمرد. (تاریخ بیهقی).
- از هوش رفتن؛ از هوش بشدن. از حال رفتن :
شبانروز مادر ز می خفته بود
ز می خفته و دل ز هش رفته بود.فردوسی.
زآن رفتن و آمدن چه گویم
می آیی و می روم من از هوش.سعدی.
- با فر و هوش؛ باهوش. هوشمند :
منادی گری برکشیدی خروش
که ای نامداران با فر و هوش.فردوسی.
- باهوش؛ آنکه هوش و خرد و شعور دارد :
نمیدانم آن شب که چون روز شد
کسی بازداند که باهوش بد.سعدی.
- با هوش آمدن؛ به هوش آمدن. حال ازدست رفته را بازیافتن :
نشانی زآن پری تا در خیال است
نیاید هرگز این دیوانه با هوش.سعدی.
- بهوش؛ باهوش. هوشمند :
گویند مرا صواب رایان بهوش
چون دست نمیرسد به خرسندی کوش.
سعدی.
- به هوش آمدن؛ با هوش آمدن. هوشیار شدن : بخفت و تا دیگر روز به هوش نیامد، چون به هوش آمد پیش ملک آوردندش. (نوروزنامه).
شه از مستی غفلت آمد به هوش
به گوشش فروکوفت فرخ سروش.سعدی.
- به هوش بازآمدن؛ به هوش آمدن :
مطرب اگر پرده از این ره زند
بازنیایند حریفان به هوش.سعدی.
- بیدارهوش؛ آنکه هوش و خرد او کامل باشد و خوب کار کند :
جهاندیده پیران بیدارهوش.نظامی.
- بیهوش؛ ازهوش رفته. بی حال :
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند جگر از جوش مرا.
سعدی.
- بیهوشی؛ ازهوش رفتگی. حالتی که در آن عقل و شعور و اراده کار نکند :
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشی اش دردهند.سعدی.
- || دارویی که سبب حالت بیهوشی شود :
جرعه ای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بیهوشی که در می کرده اند؟سعدی.
- پراگنده هوش؛ آنکه هوش و عقل او پراگنده باشد. آشفته هوش :
پریشیده عقل و پراگنده هوش
ز قول نصیحت گر آگنده گوش.سعدی.
- تیزهوش؛ بیدارهوش. که عقل و هوش او خوب و سریع کار کند :
همه ساله شهزادهء تیزهوش
بجز علم را ره ندادی به گوش.نظامی.
از آن روشنی مردم تیزهوش
پر از لعل و پیروزه کردند گوش.نظامی.
چو دانست استاد کآن تیزهوش
به شهوت پرستی برآورد جوش.نظامی.
چنین گفت بینندهء تیزهوش
چو فریاد و زاری رسیدش به گوش.سعدی.
- جمشیدهوش؛ آنکه هوش او چون جمشید و دیگر بزرگان باشد :
که چون کرد سالار جمشیدهوش
میی چند بر یاد نوشابه نوش.نظامی.
- مرد هوش؛ هوشیار. هوشمند :
ز گفتار او تیز شد مرد هوش
بجست و گرفتش یکایک دو گوش.
فردوسی.
ترکیب ها:
- هوش آباد.؛ هوش بر. هوش بند. هوش دادن. هوش داشتن. هوش ربا. هوش زدا. هوشمند. هوشوار. هوشیار. رجوع به هریک از این مدخل ها شود.
|| روح و جان و دل. (برهان) :
هوش من آن بسان نوش تو بود
تا شدی دور من شدم مدهوش.ابوالمثل.
کشنده بدو گفت ما هوش خویش
نهادیم ناچار بر دوش خویش.فردوسی.
به دست بزرگی برآیدش هوش
وگر خفته آید به پیشش سروش.فردوسی.
نخواهد می اگرچه نوش باشد
کجا در نوش وی را هوش باشد.
فخرالدین اسعد.
تا ز دل نعره زد سیاست تو
فتنه را هیچ هوش در تن نیست.
مسعودسعد.
دلم از راه گوش بیرون شد
بیم آن بر که هوش می بشود.خاقانی.
|| مرگ و هلاکت. (برهان). منیه و مرگ. هلاک :
بگویید هوشت فرازآمده ست
به خون و به خاکت نیاز آمده ست.دقیقی.
کجا هوش ضحاک بر دست توست
گشاده جهان از کمر بست توست.فردوسی.
گر آید مرا هوش بر دست اوست
نه دشمن ز من بازدارد نه دوست.فردوسی.
ورا هوش در زابلستان بود
به دست تهم پور دستان بود.فردوسی.
به جان من که گر آید مرا هوش
بود چون زندگانی بر دلم نوش.
فخرالدین اسعد.
|| زهر قاتل را نیز گویند. (برهان) :
گر از دست تو جام هوش گیرم
چنان دانم که جام نوش گیرم.
فخرالدین اسعد.
چرا با من به تلخی همچو هوشی
چو با هرکس به شیرینی چو نوشی.
فخرالدین اسعد.

درگاه آسان پرداخت برای ووکامرس

اتصال آسان پرداخت به ووکامرس برای تسهیل پرداخت‌های اینترنتی مشتریان؛ سریع، امن و سازگار با تمام کارت‌ها.

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.