هنی
[هَ نی ی] (ع ص) خوشگوار و گوارنده. (غیاث). هنی ء :
محلش سنی باد و دولت هنی
جهانش رهی باد و گردون غلام.
مسعودسعد.
لشکر او از خصب آن قلعه به مرتعی هنی و مربعی سنی رسیدند. (ترجمهء تاریخ یمینی). سلطان را آن فتح سنی و نجح هنی تمام گشت. (ترجمهء تاریخ یمینی).
روزی بی رنج می دانی که چیست
قوت ارواح و ارزاق هنی است.مولوی.
در نظر دشمنان نوش نباشد هنی
وز قبل دوستان نیش نباشد گزند.سعدی.
مطلب گر توانگری خواهی
جز قناعت که دولتی است هنی.سعدی.
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی.
حافظ.
محلش سنی باد و دولت هنی
جهانش رهی باد و گردون غلام.
مسعودسعد.
لشکر او از خصب آن قلعه به مرتعی هنی و مربعی سنی رسیدند. (ترجمهء تاریخ یمینی). سلطان را آن فتح سنی و نجح هنی تمام گشت. (ترجمهء تاریخ یمینی).
روزی بی رنج می دانی که چیست
قوت ارواح و ارزاق هنی است.مولوی.
در نظر دشمنان نوش نباشد هنی
وز قبل دوستان نیش نباشد گزند.سعدی.
مطلب گر توانگری خواهی
جز قناعت که دولتی است هنی.سعدی.
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی.
حافظ.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول