هموار کردن
[هَمْ کَ دَ] (مص مرکب)صاف کردن. تسطیح کردن. (یادداشت مؤلف) :
هموار کرد موی و بیفکند موی زرد
چون بچهء کبوتر منقار سخت کرد.ابوشکور.
تربت وی را با زمین هموار کردند. (قصص الانبیاء).
می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را
هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود.
صائب.
|| تحمل کردن :
این درد نه دردی است که بیرون رود از دل
این داغ نه داغی است که هموار توان کرد.
صائب.
- بر خود هموار کردن؛ تحمل کردن.
|| موافق کردن :
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری؟رودکی.
هموار کرد موی و بیفکند موی زرد
چون بچهء کبوتر منقار سخت کرد.ابوشکور.
تربت وی را با زمین هموار کردند. (قصص الانبیاء).
می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را
هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود.
صائب.
|| تحمل کردن :
این درد نه دردی است که بیرون رود از دل
این داغ نه داغی است که هموار توان کرد.
صائب.
- بر خود هموار کردن؛ تحمل کردن.
|| موافق کردن :
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری؟رودکی.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول