همداستانی
[هَ] (حامص مرکب)هم داستانی. توافق. اتحاد عقیده. هم اندیشی :
بجنبیدش به دل در مهربانی
نمود از خامشی همداستانی.
فخرالدین گرگانی.
- همداستانی کردن؛ موافقت کردن. پذیرفتن. قبول کردن :
... که همداستانی مکن روز و شب
که در پیش خسرو گشایند لب.فردوسی.
جهاندار همداستانی نکرد
ز ایران و توران برآورد گرد.فردوسی.
نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی.فرخی.
ایا خواجه همداستانی مکن
که بر من تحمل کند ابتری.منوچهری.
|| (اِ) زری را گویند که از رعایا در وجه خراج و مال گیرند، و به عربی مال الرضا خوانند. (برهان) : این خراج بر خلق انوشیروان نهاد که ملک را از خواسته چاره نیست. و رعیت را گرد کرد و همهء زمینها را مساحت کرد و به همداستانی رعیت آن خراج نهاد. (تاریخ بلعمی). و این خراج را خراج همداستانی نام کردند یعنی مال الرضا. (تاریخ بلعمی).
بجنبیدش به دل در مهربانی
نمود از خامشی همداستانی.
فخرالدین گرگانی.
- همداستانی کردن؛ موافقت کردن. پذیرفتن. قبول کردن :
... که همداستانی مکن روز و شب
که در پیش خسرو گشایند لب.فردوسی.
جهاندار همداستانی نکرد
ز ایران و توران برآورد گرد.فردوسی.
نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی.فرخی.
ایا خواجه همداستانی مکن
که بر من تحمل کند ابتری.منوچهری.
|| (اِ) زری را گویند که از رعایا در وجه خراج و مال گیرند، و به عربی مال الرضا خوانند. (برهان) : این خراج بر خلق انوشیروان نهاد که ملک را از خواسته چاره نیست. و رعیت را گرد کرد و همهء زمینها را مساحت کرد و به همداستانی رعیت آن خراج نهاد. (تاریخ بلعمی). و این خراج را خراج همداستانی نام کردند یعنی مال الرضا. (تاریخ بلعمی).
راهکاری امن برای پرداخت آنلاین سفارشات در ووکامرس؛ با سپهر پی تراکنشها را سریع و بدون دردسر انجام دهید.
مشاهده جزئیات محصول