هرآیینه
[هَ نَ / نِ] (ق مرکب) هرآینه. ناچار و لاعلاج و لابد و بی شک و بی دغدغه و علی کل حال :
ندارم هرآیینه از شاه راز
و گرچه بخواهد ز من گفت باز.فردوسی.
هرآیینه خرد داری و دانی
که تو امروز در شهر کسانی.
فخرالدین اسعد.
|| (ص) ظاهر و روشن. || واجب. (برهان). رجوع به هرآینه شود.
ندارم هرآیینه از شاه راز
و گرچه بخواهد ز من گفت باز.فردوسی.
هرآیینه خرد داری و دانی
که تو امروز در شهر کسانی.
فخرالدین اسعد.
|| (ص) ظاهر و روشن. || واجب. (برهان). رجوع به هرآینه شود.