هتف
[هَ] (ع مص) هتاف. بانگ کردن. (تاج المصادر) (دهار). بانگ برزدن. آواز دادن. (مقدمه الادب). خواندن. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): هتف به هتفاً؛ بانگ برزد بر او. (معجم متن اللغه). هتف به هاتف؛ بانگ برزد برو کسی که شخص وی دیده نشد. (ناظم الاطباء). اهتف بالانصار؛ بخوان مر یاران را. (از اقرب الموارد). || بانگ کردن و نوحه کردن کبوتر. (از معجم متن اللغه). هتفت الحمامه؛ بانگ کرد آن کبوتر. (ناظم الاطباء). کشید صدایش را به طریق نوحه. (از اقرب الموارد). || ستودن و مدح کردن کسی را: هتف بفلان؛ مر او را ستود. (از معجم متن اللغه): فلانه یُهْتَفُ بها؛ آن زن به خوبرویی و جمال یاد کرده میشود. (از معجم متن اللغه). || انداختن. (دهار)(1).
(1) - به معنی اخیر تنها در این متن آمده و شاید تحریف کلمهء دیگری باشد.
(1) - به معنی اخیر تنها در این متن آمده و شاید تحریف کلمهء دیگری باشد.