هات
[تِ] (ع اِ فعل) به معنی به من بده: هات یا رجل؛ بده ای مرد. هاتی یا امرأه؛ بده ای زن. هاتیا یا رجلان و یا امرأتان و هاتوا یا رجال و هاتین یا نساء، مثل عاطین. و گویند: هاِت نه هاتیت و هات ان کانت بک مهاتاه و ما اهاتیک کما تقول ما اعاطیک و لاتقول منه هاتیت و لاینهی بها. اصل هاتِ «آت» امر از آتی بوده است بعد همزه به ها بدل شده است، مانند: هیا و هراق... (از اقرب الموارد). || ببخش. بده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) :
در حلقهء گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا.(1)
حافظ (دیوان چ قزوینی ص5).
|| بیار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گر بخواهی تا بدانی گوش دار
ور بدانی گوش من زی توست هات.
ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانهء طهران ص79).
(1) - ن ل: هاتوا الصبوح حیّوا یا ایها السکارا.
در حلقهء گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا.(1)
حافظ (دیوان چ قزوینی ص5).
|| بیار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گر بخواهی تا بدانی گوش دار
ور بدانی گوش من زی توست هات.
ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانهء طهران ص79).
(1) - ن ل: هاتوا الصبوح حیّوا یا ایها السکارا.