نیم
(ع اِ) نعمت تام (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد ||) زندگانی آسان و خوش (منتهی الارب) عیش لین زندگی راحت (از متن اللغه ||) آنکه مردم از وی آرام و اطمینان یابند و به وی انس گیرند (منتهی الارب) (از متن اللغه) یقال: فلان نیمی؛ اذا کنت تأنس به و تسکن الیه (اقرب الموارد ||) درختی است که از آن قداح و کاسه سازند (منتهی الارب) (از متن اللغه) ||جامهء نرم( 1) (منتهی الارب) (از متن اللغه) جامهء خواب (منتهی الارب) (از الارب) (از اقرب الموارد) لباس خواب بیجامه (از متن اللغه ||) پوستین کهنه( 2) (منتهی الارب) پوستین درازموی و گویند پوستین کهنه (مهذب الاسماء) الفرو الخلق (از متن اللغه ||) نورد ریگ که به وزیدن باد به هم رسد (منتهی الارب) (از متن اللغه ||) ضجیع( 3) هم خواب هم بستر (از متن اللغه) رجوع به معنی سوم همین کلمه و نیز رجوع به نیم آدمی شود ( 1) - پوستین کهنه یا نیمه پوستین کوتاهی که تا سینه را پوشاند، لغت فارسی است، یا پوستینی گران قیمت که از پوست خرگوش سازند (از متن اللغه) ( 2) - پوستین کهنه یا نیمه پوستین کوتاهی که تا سینه را پوشاند، لغت فارسی است، یا پوستینی گران قیمت که از پوست خرگوش سازند (از متن اللغه) ( 3) - هو نیم المرأه و هی نیمته (از متن اللغه).