نیک نامی
(حامص مرکب) حسن شهرت خوش نامی نیک نام بودن : جز از نیک نامی و فرهنگ و داد ز رفتار گیتی مگیرید یاد فردوسی (شاهنامه ج 3 ص 19 ) به آسایش و نیک نامی گرای گریزان شو از مرد ناپاک رایفردوسی اگر توشه مان نیک نامی بود روان مان بدان سر گرامی بودفردوسی کس نیابد به هیچ روی و نیافت نیک نامی به زرق و حیلت و فنفرخی به نیک نامی اندر جهان زیاد و مباد به جز به نیکی نام نکوش در افواهفرخی با بردباری طبع او متفق با نیک نامی جود او مقترنفرخی ز بی رنجی نیاید نیک نامیفخرالدین اسعد به رنج است آن کش هنرها مه است نکوکاری و نیک نامی به استاسدی بقای سرمد در نیک نامی است به حق به نیک نامی بادا بقای تو سرمدسوزنی حکیم سوزنی ازبهر نیک نامی خویش چشید آب حیات سخن ز عین حیا سوزنی یکی جامه در نیک نامی بپوش دگر جامه ها را به نیکی فروشنظامی جهان نیمی زبهر شادکامی است دگر نیمه زبهر نیک نامی استنظامی چو دوزی صد قبا در شادکامی بدر پیراهنی در نیک نامینظامی ذره ای گر نیک نامی بایدت در همه کاری تمامی بایدتعطار هوی و هوس خرمنش سوخته جوی نیک نامی نیندوختهسعدی وگر پرورانی درخت کرم بر نیک نامی خوری لاجرمسعدی دگر به خفیه نمی بایدم شراب و سماع که نیک نامی در کیش عاشقان ننگ است سعدی نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود حافظ خواهم شدن به بستان چون غنچه با دلی تنگ وآنجا به نیک نامی پیراهنی دریدنحافظ دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک جامه ای در نیک نامی نیز می باید درید حافظ.