نیرنگ

معنی نیرنگ
[رَ / نَ رَ]( 1) (اِ)( 2) سحر افسون نیرنج (لغت فرس) (یادداشت مؤلف) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (رشیدی) جادوئی افسون (اوبهی) ساحری افسونگری (برهان قاطع) طلسم (برهان قاطع) (غیاث اللغات) جادو فسون : سخن جز ز یزدان و از دین مگوی ز نیرنگ و جادو شگفتی مجویفردوسی ز نیرنگ و از تنبل و جادوئی ز کردار کژی و از بدخوئیفردوسی بیامد به تخت کئی برنشست همه بند و نیرنگ تو کرد پستفردوسی ز هیچ گونه بدو جادوان حیلت ساز به کار برد ندانند حیلت و نیرنگفرخی که گمان برد که این کار به سر برده شود به فسون و به حیل کردن و زرق و نیرنگ فرخی چو ادیان (؟) که همه جادوند مردم او وز آب جوی به نیرنگ برکشند آذر عنصری مر او را زنی کابلی دایه بود که افسون و نیرنگ را مایه بوداسدی پست بنشین و چشم دار و بدانک زود زیر و زبر شود نیرنگناصرخسرو ره هندوان سوی نیرنگ و افسون ره رومیان زی حساب است و الحان ناصرخسرو بر من نهاد روی و فروبرد سربه سر نیرنگ و سحر خاطر و طبعم چو اژدها مسعودسعد جهان انباشت گوش من به سیماب بدان تا نشنوم نیرنگ این زنخاقانی به ساعتی شکند رمح او طلسم عدو به پیش معجز موسی چه جای نیرنگ است ظهیر نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرنگشطاهر فضل || شعبده (ناظم الاطباء) چشم بندی حقه بازی (یادداشت مؤلف) : هرچند این همه حال نیرنگ است و بر آن داهیان و سوختگان بند شود (تاریخ بیهقی ص 331 ) بر جهان چند نوع نیرنگ است بر ملک چند گونه احزان استمسعودسعد ای فلک شرم تا کی این نیرنگ ای جهان توبه تا کی این وسواس مسعودسعد ای پسر در دلبری بسیار شد نیرنگ تو بی کنار و بی کران شد صلح ما و جنگ تو سوزنی دید نیرنگ چرخ آینه رنگ آینهء عیش نازدوده هنوزخاقانی در غمزهء جادوی او نیرنگ رنگارنگ بین در طبع خاقانی کنون سودای گوناگون نگر خاقانی تو می خور صبوحی ترا از فلک چه که چون غول نیرنگ الوان نمایدخاقانی شه از نیرنگ این گردنده دولاب عجب درماند و عاجز شد در این باب نظامی مگر کز روزگار آموخت نیرنگ که از موی سیاه ما برد رنگنظامی دستم چو از نیرنگ او آمد به زیر سنگ او بر چهرهء گلرنگ او چون لاله در خون آمدم عطار جهان پیر است و بی بنیاد ازین فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم حافظ || حیله (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری) (اوبهی) (آنندراج) مکر (انجمن آرا) (غیاث اللغات) (جهانگیری) (آنندراج) فریب (غیاث اللغات) : یکی گنده پیری شد اندر کمند پر آژنگ و نیرنگ و افسون و بندفردوسی چو بشنید رستم بخندید و گفت که چندین چه باشی به نیرنگ جفت فردوسی چو برگشت ماهوی شاه جهان بدانست نیرنگ او در نهانفردوسی در چشمه شرع کج روم چون خرچنگ در بیشه دین چو روبهم پرنیرنگ شرف الدین یزدی به صد نیرنگ و دستان گاه و بیگاه به آذربایگان آورد بنگاهنظامی || تدبیر چاره گری : تو مردی بزرگی و زورآزمای بسی چاره دانی به نیرنگ و رایفردوسی به موبد چنین گفت پس شهریار که دل را به نیرنگ رنجه مدارفردوسی پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ همه ازدر مرد فرهنگ و سنگفردوسی ز دشمنان زبردست چیره خانهء خویش نگاه داشت نداند به چاره و نیرنگ فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 207 ) برونش آرم به نیروی و به نیرنگ چو آتش ز آهن و چون آهن از سنگ نظامی یکی را به نیرنگ مشغول دار دگر را برآور ز هستی دمارسعدی || علم حیل علم مکانیک (یادداشت مؤلف) : بسی ماهی از سیم و از زر ناب به نیرنگ کرده روان زیر آباسدی ز سیم و ز زر مرغ و پیل و دده به نیرنگ کرده روان بر ردهاسدی || کیمیا (فرهنگ خطی ||) مجازاً، به معنی عجایبات نیز آید (غیاث اللغات) رجوع به معنی اول شود || اعجاز کرامت (ناظم الاطباء) رجوع به معنی اول شود || هرچیز تازه و نو (ناظم الاطباء) - ناموس و نیرنگ؛ حیله و تدبیر فریب و افسون : فلک با این همه ناموس و نیرنگ شب و روز ابلقی دارد کهن لنگنظامی - نیرنگ بردن؛ افسون گشودن سحر و افسون را باطل کردن : همه بند و نیرنگ ارژنگ برد دلارام بگرفت و گاهت سپردفردوسی - نیرنگ به کار بردن؛ فسون کردن جادو به کار بردن : ز هیچ گونه بدو جادوان حیلت ساز به کار برد ندانند حیلت و نیرنگفرخی - نیرنگ راست کردن؛ حیله گری کردن گربزی کردن : چو زآنگونه نیرنگ ها کرد راست ز سالار آخر خری ده بخواستفردوسی - نیرنگ زدن؛ سحر کردن افسون کردن (فرهنگ فارسی معین ||) - حقه زدن مکر کردن (فرهنگ فارسی معین) - نیرنگ ساختن؛ جادو کردن : بدو گفت نیرنگ سازی هنوز نگردد همی پشت شوخیت گوزفردوسی گهی می گسارید و گه چنگ ساخت تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت فردوسی || - حیله گری کردن مکر کردن : ز بدگوهری بر تو این بس نشان که نیرنگ سازی به گردنکشانفردوسی - ||چاره جوئی کردن تدبیر کردن چاره جستن : ز هرگونه نیرنگها ساختند [ طبیبان ] مر آن درد را چاره نشناختندفردوسی - نیرنگ کردن؛ شعبده بازی کردن : چو ابر فندق سیمین در آبدان ریزد برآرد از دل فیروزه شکل سیمین رنگ مشعبدی است که بر خرد مهره های رخام به حقه های بلورین همی کند نیرنگ ازرقی (از فرهنگ خطی) - نیرنگ نمودن؛ شعبده بازی کردن جادوگری کردن : در آب و آتش نیرنگها نماید صلب چو ساحران به کف شهریار از آتش و آب مسعودسعد ( 1) - رشیدی و معروف: ضبط کرده اند آنندراج نیرنگ را به کسر اول (یعنی با مصوِّت ) و « ی» غیاث اللغات و انجمن آرا این کلمه را با مصوِّت به ) « می رنگ » نیرنگساز را به فتح اول آورده است برهان قاطع و ناظم الاطباء به فتح اول نیز ضبط کرده اند در تداول بر وزن در پهلوی به معنی مراسم دینی است، و نیرنج و جمع آن نیرنجات معرب این (nirang) رنگ باده) معمول است ( 2) - نیرنگ کلمه است در نسخ خطی یسنا و ویسپرد و وندیداد که در ایران نوشته شده، نیرنگها (مراسم دینی و مناسک مذهبی) بسیار ضبط شده، بسیاری از ادعیهء مختصر چه به زبان اوستایی و چه به زبان پهلوی و پازند، هم نیرنگ نامیده شده، چنانکه: نیرنگ آتش، نیرنگ کستی نو بریدن، نیرنگ دست شو، نیرنگ کستی بستن برای این نیرنگها، تأثیرات فوق طبیعی قائل شده اند و از برای هر پیش آمد بد و دفع هر آسیبی نیرنگ مخصوصی خوانده می شده نیرنگ از جملهء کلمات دینی زرتشتی است که پس از رواج اسلام در ایران و بیگانه شدن ایرانیان به تدریج از مصطلحات پیشینیان، از معنی اصلی و قدیمی خود منحرف گردیده، از آن ارادهء سحر و طلسم و شعبده و افسون و حیله کرده اند شاید تأثیرات خارق العاده ای که در قدیم برای نیرنگ ها پنداشته می شده، سبب بروز معانی نو شده باشد (از خرده اوستا پورداود ص 58 و 59 ) (از حاشیهء برهان قاطع چ معین) و رجوع به انجمن آرا شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.