نهیب

معنی نهیب
[نِ / نَ]( 1) (اِ) ترس بیم (لغت فرس اسدی) (یادداشت مؤلف) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (آنندراج) خوف هراس هول (ناظم الاطباء) نهیو (جهانگیری) : تیغش بخواب خورد همی خون مرگ را مرگ از نهیب خویش مر آن شاه را بخورد عماره بیامد یکی مردم پرفریب ترا دل پر از بیم کرد و نهیبدقیقی دلم گشت از آن خواب بد پرنهیب ز بالا بدیدم نشان نشیبفردوسی بدین بی نشان راغ و کوه بلند کده ساختید از نهیب گزندفردوسی چو ز افراز شد بخت سر بر نشیب سزد گر بود مرد راز و نهیبفردوسی برون شد سیاهی که بالا و شیب بجنبید و دریا ببست از نهیباسدی دمید اژدها همچو ابر از نهیب چو سیل اندرآمد ز بالا به شیباسدی از نهیب آن وی از اسب بیفتاد و غلامان درآمدند تا وی را تمام کنند (تاریخ بیهقی ص 467 ) باختر در لرزه افتاد از نهیب گرچه او لشکر سوی خاور کشید مسعودسعد گذشت باد سحرگاه وز نهیب فراق فرونیارست آمد بر من از روزن مسعودسعد گه از نهیبم گم شد همی چو ماران پای گهم ز حرص برآمد همی چو موران سر مسعودسعد ای گهرزای بی نشیب زوال وی دررپاش بی نهیب نهنگسنائی همه شب از نهیب سیل سرشک خوابم از دیدگان جدا باشدانوری ز احتراز جود آن آزادهء فرخ سیر وز نهیب رزم آن فرزانهء نیکوخصالجبلی ز بیم هیبت و سهم سیاست تو به دشت ز گرگ پنجه فروریزد از نهیب نهاز سوزنی عذاب گور و نهیب قیامت و دوزخ بجای مرثیتش مرده را به خلد نمای سوزنی شیر فلک از نهیب گرزت چون گاو زمین جبان ببینمخاقانی رسته از چه چو یوسف و چو مسیح بر فلک بی نهیب و باک شدهخاقانی من شنیدم کز نهیب تیر این شیر ( زمین شیر گردون را اغثنا یا غیاث آمد ندا خاقانی از نهیب شمشیر او خاک از قعر دریا برخاستی (ترجمهء تاریخ یمینی ص 437 ملک هند با حشم خویش از نهیب آن لشکر با پناه کوهی حصین نشست (ترجمهء تاریخ یمینی ص 349 ) آن چه روزی بود یارب کز نهیب تیغ و تیر آسمان در اضطراب آمد زمین در اضطرار ؟ (ترجمهء تاریخ یمینی ص 171 ) دری نهفته ای تو به دریای عشق در ما از نهیب عشق به ساحل بمانده ایعطار چو پیش آمدش بندهء رفته باز ز لقمانش آمد نهیبی فرازسعدی همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوزسعدی || تشویش اضطراب اندوه رنج آزردگی (ناظم الاطباء) نگرانی : چنین است گیتی فراز و نشیب یکی شادمان دیگری با نهیبفردوسی گهی بر فراز و گهی بر نشیب گهی شاد و ایمن گهی با نهیبفردوسی بدان ای پسر کاین سرای فریب ندارد کسی شادمان بی نهیبفردوسی خون دل لاله در دل لاله افسرده شد از نهیب کم عمریمنوچهری هرکه او پای بست روی تو شد پشت دست از نهیب سر خایدخاقانی || گزند آسیب دستبرد : بگردان ز جانش نهیب بدان بپرداز گیتی ز نابخردانفردوسی منه از جوانی سر اندر فریب گر از چرخ گردون نخواهی نهیبفردوسی همی گفت ای دل نادان ناراست نگه کن تا نهیبت از کجا خاست فخرالدین اسعد چرا شیر از نهیب مور ناگه در خروش آید گریزد او چنان گوئی که بر جان نیشتر دارد ناصرخسرو خدنگ غمزهء ترکان نکرد با دلم آنک نهیب رنج غمت می کند به سینهء منخاقانی نهیب توهّم تنش را گداخت نشد کارگر هر علاجی که ساختنظامی و گر خود نباشد غرض در میان حذر کن که دارد نهیب و زیانسعدی اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببردحافظ - نهیب آمدن؛ گزند رسیدن آسیب رسیدن|| سطوت قهر تندی خشم : عطات باد چو باران دل موافق را نهیب آتش و جان مخالفان پده بادشهید کجا گیرم از تو بدینسان فریب در چاره کوبی چو دیدی نهیبفردوسی بجائی فریب و بجائی نهیب گهی بر فراز و گهی بر نشیبفردوسی بدرد پی و پوستشان از نهیب عنان را ندانند باز از رکیبفردوسی همی نگون شود از بس نهیب هیبت تو به ترک خانهء خان و به هند رایت رای عنصری شده چشم چشمه ز گردش به بند دل غول و دیو از نهیبش نژنداسدی از نهیبش در چهار ارکان خصم چارطوفان هر زمان بینم همیخاقانی از نهیب سلطان به یکی از متعززان اقصای هند التجا ساخت (ترجمهء تاریخ یمینی ص 417 ||) آواز مهیب (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) فریاد (ناظم الاطباء) خروش بانگ : سبک شد عنان و گران شد رکیب سر سرکشان خیره گشت از نهیبفردوسی نهیب من ار سوی جیحون شود به جیحون درون آب پرخون شودفردوسی چو سیل اندرآمد به هول و نهیب فتاد از بلندی به سر در نشیبسعدی || هیبت (غیاث اللغات) مهابت : ببوسید پا و رکیب ورا همی گشت خیره نهیب ورافردوسی تو گفتی که خورشید گردان به پای بماند از نهیب سواران بجایفردوسی شیر نر در کشور ایران زمین از نهیبش کرد نتواند زیانفرخی کز نهیبش همی قضا و بلا بر در او گذشت کم یاردمسعودسعد از نهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح سد باب الباب لرزان شد به زلزال فنا خاقانی غراب شام از نهیب او در آشیان عدم پنهان شود (سندبادنامه ص 238 ||) عظمت (غیاث اللغات) رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود || مخافت هولناکی : دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیسترودکی || مهلکه معرکه حمله : چه داری چنین بند چندین فریب کجا پای داری تو اندر نهیبفردوسی چنین داد پاسخ که مرد فریب نیم روز پیکار و روز نهیبفردوسی من اسب آن گزینم که اندر نشیب بتازم نپیچم عنان از نهیبفردوسی در نهیب کارزار خصم و روز نام و ننگ زو فلک بر گردن آویزد شغا و نیم لنگ معزی ز زین کرد مر چند را سر به شیب گرفتند دیگر گریز از نهیباسدی ز بس جوش پیکار و رنج نهیب نماند آن زمان پهلوان را شکیباسدی || شتاب تعجیل || چالاکی زودی جلدی (ناظم الاطباء ||) غارت و غارتگر (ناظم الاطباء) رجوع به نهب و نِهاب و نَهّاب شود || در موسیقی، یکی از نغمات فرعی راست پنجگاه که می توان توسط آن از راست پنجگاه وارد همایون شد (فرهنگ فارسی معین) - نهیب آوردن؛ خبر هولناک آوردن : مرا ز ابن یامین نباشد شکیب که هجرانش از مرگ آرد نهیب شمسی (یوسف و زلیخا) - نهیب آمدن کسی را؛ ترسیدن او واهمه کردن او : کنون کت ز گرز من آمد نهیب گرفتی ز سوگند راه فریبفردوسی به روز جنگ مر او را به چنگ بسته برند نه ز آن قبل که ز جنگ آیدش نهیب و ملال فرخی || - گزند رسیدن به او؛ آسیب رسیدن به او : مبادا که این کار گیرد نشیب مبادا که آید به ما برنهیبفردوسی همی داشتم چون یکی تازه سیب که از باد ناید بمن بر نهیبفردوسی بر دل از زهد یکی نادره تعویذ نویس تا نیابدش از این دیو فریبنده نهیب ناصرخسرو - نهیب دادن؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی سلمان (از آنندراج ||) - بانگ زدن نهیب زدن : اگر به صحن چمن فی المثل شجاعت او دهد نهیب که بین یاسمین دهان نرگس عرفی (از آنندراج) - نهیب دیدن؛ ترس و اضطراب تحمل کردن : که چون بخت بیدار گیرد نشیب ز هر گونه ای دید باید نهیبفردوسی - نهیب زدن؛ بانگ زدن || - ترسیده شدن (ناظم الاطباء) - نهیب زده؛ ترسیده شده (ناظم الاطباء) - نهیب زده شدن؛ ترسیده شدن (ناظم الاطباء) - نهیب کردن؛ تندی کردن خشم راندن : کلید چنین کار باید فریب نباید بر این کار کردن نهیبفردوسی که دولت گرفته ست از ایشان نشیب کنون کرد باید بدین کین نهیبفردوسی || - بانگ زدن پرخاش کردن غضب راندن : به کشتن نکردم بر او بر نهیب بدان تا بداند فراز از نشیبفردوسی - نهیب نمودن؛ ضرب شست نشان دادن قدرت نمائی کردن و شکست دادن : من امروز بر اختر کرم سیب به رشتن نمایم شما را نهیبفردوسی ( 1) - به کسر اول امالهء نهاب است که لفظ عربی باشد به معنی هیبت و ترس و بیم و عظمت و آواز مهیب و بعضی این کلمه (nihip) غارت (غیاث اللغات) مبدل آن در فارسی نهیو است (حاشیهء برهان قاطع چ معین) در پهلوی: نیهیپ را ممال نهاب دانسته اند و آن جمع نهب عربی است، ولی این وجه اشتقاق صحیح نمی نماید زیرا این کلمه در متون پهلوی آمده است (فرهنگ فارسی معین) ضبط کلمه در لغت فرس اسدی بر وزن فریب آمده است ناظم الاطباء هم به کسر و فتح هر دو ضبط کرده است صورت متداول آن امروزه به فتح اول است.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.