نوردیدن
[نَ وَ دی دَ] (مص) طی کردن (برهان قاطع) (آنندراج) بریدن (آنندراج) پیمودن [ راه ] (فرهنگ فارسی معین) قطع کردن درنوشتن سپردن نبشتن( 1) : بپوشی همان پوستین سیاه یکی دشنه بستان و بِنْوَرد راهفردوسی گفتا برو به نزد زمستان به تاختن صحرا همی نورد و بیابان همی گذار منوچهری بر او بنشینم و صحرا نوردم شبانگه سوی خدمت بازگردمنظامی || گردش کردن گردیدن (ناظم الاطباء) رجوع به معنی قبلی شود || پیچیدن (برهان قاطع) نَوَشتن درنوشتن پیچیدن گسترده ای را (یادداشت مؤلف) درنوردیدن جمع کردن در هم پیچیدن به یک سو زدن لوله کردن طی : مانَد به ساعتی ز یکی روز خشم تو آن روز کآسمان بنوردند همچو طی منوچهری بارگاه زاهدان در هم نورد کارگاه صوفیان در هم شکنسعدی || بی نام ونشان ساختن رجوع به معنی قبلی شود || ته کردن (برهان قاطع) تا کردن (ناظم الاطباء ||) برگردانیدن برگردان کردن لب جامه و مَشک و دامن پیراهن و آستین و جز آن (یادداشت مؤلف ||) ورمالیدن بازنوردیدن : قبا بست و چابک نوردید دست قبایش دریدند و دستش شکستسعدی || سهو کردن گم کردن ||(؟) اهانت نمودن(؟) (ناظم الاطباء ||) گذاشتن (برهان قاطع) ترک کردن غافل شدن (ناظم الاطباء) به یک سو نهادن بگذاشتن (یادداشت مؤلف) : تو را سگی در سامری موافق و بس طریق آل محمد سزد که بِنْوَردیسوزنی ترکیب ها: - اندرنوردیدن؛ بازنوردیدن برنوردیدن به هم نوردیدن بیرون نوردیدن درنوردیدن در هم نوردیدن فرونوردیدن وانوردیدن وا بیرون نوردیدن رجوع به هر یک از این مدخل ها شود ( 1) - از: نورد + به معنی: برگشتن، رفتن، پشت برگردانیدن (حاشیهء برهان قاطع ni+vart : یدن (پسوند مصدری) = نوردن = نَوَشتن هندی باستان چ معین).