نوبت

معنی نوبت
[نَ / نُو بَ] (از ع، اِ) کرت مرتبه (غیاث اللغات) (آنندراج) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) دفعه دور (ناظم الاطباء) ره راه دست (یادداشت مؤلف) نوبه نوبه : مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه منوچهری سیُم نوبت هزار دینار دیگر بستد و در دل آورد که آن اندیشهء بد بود (قصص الانبیاء ص 176 ) هاجر تشنه شد و به طلب آب به کوه صفا شد، هفت نوبت از این کوه تا بدان کوه رفت (قصص الانبیاء ص 50 ) و آن سنت شد که همهء حاجیان هفت نوبت از این کوه بدان کوه روند (قصص الانبیاء ص 50 ) نفس من ز درد همنفسان چند نوبت به یک زمان بگسستخاقانی در یک نوبت هزار نفر از وجوه دیلم از حشم الیسع جدا شدند و به حضرت عضدالدوله پیوستند (ترجمهء تاریخ یمینی ص 290 ) به روزی دو نوبت برآرای خوان سران سپه را یکایک بخواننظامی دگر نوبت آمد به نزدیک شاه نکرد آن فرومایه در وی نگاهسعدی سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد گر زنی صد نوبتش سنگسعدی پدر گفت ای پسر تو را در این نوبت فلک یاری کرد (گلستان ||) وقت چیزی (غیاث اللغات) وقت (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج) هنگام زمان موقع (ناظم الاطباء) وقت کار کسی بعد از آنکه همان کار را پیش از او کسی انجام داده یا بعد از او انجام دهد (فرهنگ فارسی معین) پستا (یادداشت مؤلف) : مار یغتنج اگرْت دی بگزید نوبت مار افعی است امروز شهید (از حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی) مگر کز شمار تو آید پدید که نوبت به فرزند من چون رسید فردوسی (از فرهنگ فارسی معین) از این پس همه نوبت ماست رزم تو را جای تخت است و بگماز و بزم فردوسی مرا بود نوبت برفت آن جوان ز دردش منم چون تن بی روانفردوسی باش تا سال دگر نوبت که را خواهد بُدَن تا که را می بایدم زد بر سر وی پوستین منوچهری من که ابوالفضلم ایستاده بودم نوبت مرا بود (تاریخ بیهقی ص 404 ) آواز ز عشاق برآمد که فلان شب معراج دگر نوبت خاقانی ما بودخاقانی چون به سخن نوبت عیسی رسید عیب رها کرد و به معنی رسیدنظامی ما همه کردیم کار خویش را نوبت تو شد بجنبان ریش رامولوی دور مجنون گذشت و نوبت ماست هر کسی پنج روزه نوبت اوستسعدی به نوبتند ملوک اندر این سپنج سرای کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای سعدی گر پنج نوبتت به در قصر می زنند نوبت به دیگری بگذاری و بگذریسعدی نوبت زدند نوبت عیش است ساقیا عیشم به روی تازهء خود تازه کن بیا حسن دهلوی (از آنندراج) - امثال: آسیا به نوبت : به آسیا چو شدی پاس دار نوبت را؟ میفکن نوبت عشرت به فرداصائب نوبت به اولیا چو رسید آسیا تپید؟ نوبت که به ما رسید خر زایید؟ هر کسی پنج روزه نوبت اوستسعدی؟ ||دولت (منتهی الارب) (آنندراج) اقبال (فرهنگ فارسی معین) رجوع به نوبه و نیز رجوع به معنی بعدی شود || عهد دوران دوره زمان : رابطه شود تا خداوند سلطان عذر مرا بپذیرد و حال لطیف شود چنانکه در نوبت خداوند سلطان ماضی بود (تاریخ بیهقی ص 355 ) و در دولت و نوبت خویش منزلت او پدید آرند (کلیله و دمنه) گر ز قضای ازل عهد عمر درگذشت تا به ابد بگذراد نوبت عثمان اوخاقانی به نوبت من هر کس که بافت کسوت شعر ز لفظ و معنی من پود و تار می سازد خاقانی نوبت کاووس شد چو پای منوچهر بر سر کرسیّ احتشام برآمدخاقانی - نوبت سپردن به دیگری؛ کناره جستن و مجال و میدان به دیگران دادن، و کنایه از درگذشتن و مردن : بباید هم این زنده را نیز مرد یکی رفت و نوبت به دیگر سپردفردوسی سپردیم نوبت کنون زال را که شاید کمربند و کوپال رافردوسی || مجال فرصت (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) پروای کار (آنندراج) نیز رجوع به نوبه شود : هر کسی را به نیک و بد یکچند در جهان نوبتی و دورانی استمسعودسعد برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ چون دست می دهد نفسی نوبت فراغ سعدی || هر کاری که به طور تناوب کرده شود (ناظم الاطباء) ترتیب : نیک و بد عالم را ای پسر همچو شب و روز در او نوبت است ناصرخسرو هین به ملک نوبتی شادی مکن ای تو بسته یْ نوبت آزادی مکنمولوی حق به دور و نوبت این تأیید را می نماید اهل ظن و دید رامولوی - به نوبت؛ یکی پس از دیگری (فرهنگ فارسی معین) متناوباً نوبه به نوبه از روی نوبه : به نوبت ورا پیش بنشاندی سخن های دیرینه برخواندیفردوسی یکایک به نوبت همه بگذریم سزد گر جهان را به بد نسپریمفردوسی یکی پیش و دیگر ز پس مانده باز به نوبت رسیده به منزل فرازفردوسی در ایام فترت ابوسعد کازرونی به نوبت آن را بغارتید (فارسنامهء ابن بلخی ص 146 ) و قومی را از اهل علم و حکمت ترتیب کنی هر روز به نوبت آیند و ندیمیِ من کنند (فارسنامهء ابن بلخی ص 100 ) به نوبتند ملوک اندر این سپنج سرای کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای سعدی || گروه مردم (منتهی الارب) رجوع به نوبه شود || مصیبت (غیاث اللغات) رجوع به نوبَه و نَوبه شود || نقاره (رشیدی) (فرهنگ خطی) (انجمن آرا) (جهانگیری) (آنندراج) (غیاث اللغات) نقاره که در اوقات شب و روز نوازند( 1) (برهان قاطع) نقاره که در عیش و عشرت زنند و نقاره خانهء سلطانی که در اخبار فتح بلاد به جهت اخبار عموم خلق نوازند (انجمن آرا) طبل بسیار بزرگی که در ساعات معین از شبانروز می نوازند (ناظم الاطباء) : شه روم رسم کیان تازه کرد ز نوبت جهان را پرآوازه کردنظامی آوازهء نوبتت به گردون برساد لیکن مرساد از تو نوبت به کسی ؟ (از انجمن آرا ||) بانگ کوس و نقاره ای که در نزدیکی سرای پادشاهی و دارالحکومه در اوقات معینه و صبح و شام شنیده می شود (ناظم الاطباء||) هنگام نقاره زدن (فرهنگ فارسی معین) رجوع به معنی بعدی شود || نواختن دهل و نای و امثال آن روزی چند بار در ساعات معلوم بر در پادشاهان و امرا (یادداشت مؤلف) : تا به در خانهء تو بر گه نوبت سیمین شندف زنند و زرین مزمار فرخی نوبت ملک پنج کن که شده ست دشمن تو چو مهره در ششدرانوری چارعلم رکن مسلمانی است پنج دعا نوبت سلطانی استنظامی چو بنیاد نوبت سکندر نهاد سه از وی بدو پنج سنجر نهاد ؟ (از انجمن آرا) - پنج نوبت؛ نوبت پنجگانه که بر در شاهان زنند، و نیز عبارت است از پنج آلت اعلام جنگ که دهل و دمامه و طبل و سنج و دف است، و نیز کنایه از پنج وقت نماز و نمازهای پنجگانه است رجوع به پنج نوبت و نیز رجوع به نوبت زدن شود : درآوردند مرغان دهل ساز سحرگه پنج نوبت را به آواز نظامی - هفت نوبت؛ رجوع به هفت نوبت در ردیف خود شود : به هفت نوبت چرخ و به پنج نوبت فرض بدین دو صبح مزور ز آتش و سیماب خاقانی || خیمهء بزرگ بارگاه (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) خیمه (غیاث اللغات) نوبتی :امیر مسعود به خیمهء نوبت بنشست و شاد شد بدین فتح (تاریخ بیهقی ص 127 ) نه دیر پاید تا شاه سازد از پی تو سرای پرده ز خورشید و نوبت از کیوان ازرقی (از انجمن آرا) ای نوبت تو گذشته از چرخ بسی ؟ (از انجمن آرا ||) پاس (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) محافظت (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) حفاظت (ناظم الاطباء) نگهبانی (فرهنگ فارسی معین) کشیک قراولی نوبت داری : هر شارستانی را هزار دربند است و بر هر دربندی هزار مرد نوبت است که هر شبی نوبت دارند (ترجمهء طبری بلعمی) چو سالار نوبت بیامد به در به شبگیر بندند گردان کمرفردوسی با حاجب نوبت شغلی داشت (تاریخ بیهقی ص 122 ) به نوبتگه شاه بردندشان به سرهنگ نوبت سپردندشاننظامی || اسب جنیبت نوبتی : منصور بیرون آمد و بر اسب نوبت بنشست و آنجا بایستاد (مجمل التواریخ) رجوع به نوبتی شود || سلامت (ناظم الاطباء (||) اصطلاح موسیقی) تألیفی است مرکب از قول، غزل، ترانه و فروداشت (یادداشت مؤلف) - نوبت مرتب؛ از اصناف چهارده گانهء تصانیف که نزد قدما اکمل تصانیف موسیقی بوده است و آن مشتمل است بر چهار قطعه: قول، غزل، ترانه، فروداشت (فرهنگ فارسی معین) تألیف کامل فوگ سنفنی شامل است مجموع قول و غزل و ترانه و برداشت و فروداشت را (یادداشت مؤلف ||) در شطرنج و نرد [ و دیگر قمارها و بازی ها ] ، هنگام بازی هر حریف (فرهنگ فارسی معین) دست دور نوبه || در طب، هنگام عارض شدن تب را نوبه یا نوبت گویند رجوع به نوبه و نیز رجوع به تب نوبه شود || برهمنان هر سیصدوشصت هزار سال را یک نوبت گویند (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ( 1) - و نیز رجوع به برهان قاطع و انجمن آرا شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.