نوا
[نَ] (اِخ) احمد (سید)، فرزند مولوی دلیل الله دهلوی بدایونی، ملقب به ظهوراللهخان و متخلص به نوا از پارسی گویان قرن گرفت، سپس به « سعدی هند » سیزدهم هندوستان است، به سال 1229 ه ق سفری به ایران کرد و از فتحعلی شاه قاجار لقب هندوستان بازگشت و در فرح آباد ساکن شد او راست: یار در خواب و شب آخر شد و دل کام طلب مصلحت چیست که بیدار کنم یا نکنم مدعی آمد عیادت از زبان یار کرد آه این پرسش مرا بار دگر بیمار کرد دستی به دوش غیر نهاد از سر وفا ما را چو ( دید سستی پا را بهانه ساخت (از مجمع الفصحاء چ مصفا ج 3 ص 1089 ) (صبح گلشن ص 539 ) (قاموس الاعلام ج 6 ص 4601 (ریحانه الادب ج 4 ص 234 ) و رجوع به سفینه المحمود، مجلس سیم، مرتبهء سیم و تذکرهء هندی ص 262 و فرهنگ سخنوران شود.