ننگ داشتن
[نَ تَ] (مص مرکب) عار داشتن (فرهنگ فارسی معین) تذمم استنکاف نکف فخر (از تاج المصادر بیهقی) : تو را ننگ باید همی داشتن به خیره همی چون کنی افتخار؟ ناصرخسرو ننگ دارم که شوم کرکس طبع کز خرد نام همای است مراخاقانی - ننگ داشتن از صفتی (کاری)؛ از آن عار داشتن و آن را دون شأن و مغایر حیثیت خود شمردن و موجب سرشکستگی خود دانستن و از آن سر باززدن : گواژه که هستش سرانجام جنگ یکی خوی زشت است از او دار ننگ بوشکور از این ننگ دارد خردمند مرد تو گرد در ناسپاسی مگردفردوسی ابر و دریا سخی بوند به طبع دستش از هر دو ننگ دارد و عارفرخی همی گفت از آنسان سپاهی به جنگ ز یک تن گریزان ندارید ننگاسدی وینچنین چیز دیو باشد و من از چنین دیو ننگ دارم ننگناصرخسرو ننگ دار از آنکه همچون جاهلان بر طَمعْ مال بر مدیح شاه یا میری قلم را تر کنی ناصرخسرو چونکه دارد از خریداریش ننگ خود کند بیمار و شَلّ و کور و لنگمولوی به فتراک پاکان فروریز چنگ که عارف ندارد ز دریوزه ننگسعدی بگو ننگ از او در قیامت مدار که این را به جنت برند آن به نارسعدی امثال تو از صحبت ما ننگ ندارند جای مگس است اینهمه حلوا که تو داری سعدی کسی ننگ دارد ز آموختن که از ننگ نادانی آگاه نیسترافعی || شرم داشتن خجل و شرمنده بودن (ناظم الاطباء) خوار » رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود || خوار و حقیر بودن( 1) (از ناظم الاطباء) ( 1) - از بعضی ابیات ذیل معنی اول، معنی نیز مستفاد میشود « و حقیر شمردن.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول