ننگ

معنی ننگ
[نَ] (اِ)( 1) شرم (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) حیا (آنندراج) خجلت (فرهنگ فارسی معین) عار (برهان قاطع) (انجمن آرا) (منتهی الارب) شرم دائم که آدمی را افتد برای ارتکاب کاری بد، چه آن خود مرتکب شده باشد یا کسان و بستگان او عاره عوار آر سرشکستگی (یادداشت مؤلف) سرافکندگی خجالت شرمندگی : خواجه ابوالقاسم از ننگ تو برنکند سر به قیامت ز گوررودکی نباشد از این کارتان شرم و ننگ خور و خواب و آرام بر کوه و سنگ فردوسی مرا کشتن آسان تر آید ز ننگ اگر بازمانم به سختی ز جنگفردوسی تو را آمدن نزد من ننگ نیست چو با شاه ایران مرا جنگ نیستفردوسی ببین تا سواران این انجمن نهند اینچنین ننگ بر خویشتنفردوسی ز ره بازگردید و نامد به جنگ تو گفتی که از من ورا بود ننگفردوسی دگر هرکه دارد ز هر کار ننگ بود زندگانی و روزیش تنگفردوسی از ننگ آنکه شاهان باشند بر ستوران بر پشت ژنده پیلان این شه کند سواری منوچهری میر فرمودت برو یک بیت او را کن جواب بود سالی و نکردی ننگ باشد بیش از این منوچهری زآن جانب خویش ننگرد زین سو از ننگ حقارت و ز بی قدریمنوچهری به گیتی کسی مرد این جنگ نیست اگر تو نیاری بدین ننگ نیستاسدی زآن کش تو خداوند می پسندی ننگ است مرا گر بود همالمناصرخسرو کار خر است سوی خردمند خواب و خور ننگ است ننگ با خرد از کار خر مرا ناصرخسرو از در سلطان ننگ است مرا زیراک من به نیکو سخنان بر سر سرطانم ناصرخسرو اقرار کرده بر گنه خود به سرّ و جهر نی شرم از صغیره و نی از کبیره ننگ سوزنی - از ننگ کسی (چیزی)؛ به علت عار داشتن از آن و پست و پلید و موجب ننگ و سرشکستگی دانستن آن : خلقند پرخلاف و شیاطین مر انس را ننگند و هم ز ننگ نسوزد شهابشانخاقانی من آبم که چون آتشی زیر دارم ز ننگ زمین در هوا می گریزمخاقانی اصحاب کهف وار ز ننگ تو زیر خاک خفتند هر سه رابعهم کلبهم توئیخاقانی - ننگِ کسی (چیزی)؛ ننگ و بدنامی و سرشکستگی نصیب او باد : فخر آن سر که کف شاهیش برد ننگ آن سر که به غیری سر سپردمولوی ننگ شیری کو ز خرگوشی بماندمولوی || بدنامی بی آبروئی رسوائی فضاحت (ناظم الاطباء) مقابل نام نیز رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود : به نام ار بریزی مرا، گفت، خون به از زندگانی به ننگ اندرونفردوسی نیابی به گیتی درون بس درنگ پس از تو به نام تو بر مانده ننگفردوسی نداند ز آغاز انجام را نه از ننگ داند همی نام رافردوسی خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ برآورندهء نام و فروبرندهء ننگفرخی هر کجا نام او بری ندمد زآن زمین گولی و نکوهش و ننگفرخی نیرزد کام صدساله به یک ننگ کز او بر جان بماند جاودان زنگ فخرالدین اسعد بخوردی ننگ و شرم و زینهارا به ننگ اندر زدی خود را و ما را فخرالدین اسعد آخر بدهی به ننگ و رسوائی بی شک یک روز لاف و لامش را ناصرخسرو گریز از کفَش در دهان پلنگ که مردن به از زندگانی به ننگسعدی از ننگ چه گوئی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است حافظ چون به فرمان زن کنی ده و گیر نام مردی مبر به ننگ بمیراوحدی || فرومایگی (ناظم الاطباء) رجوع به معنی قبلی شود || عیب (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) زشتی (ناظم الاطباء) : برده سبق از همه بزرگان سپاه پاک از همه عیب و عار و دور از همه ننگ منوچهری همه عالم گرفت ننگ نفاق نام اخلاص ناب نشنیدمخاقانی زِاقبال عدل پرور او جای آن بود کز ننگ زنگ بازرهد یکسر آینهخاقانی کسی ننگ دارد ز آموختن که از ننگ نادانی آگاه نیسترافعی || موجب بدنامی و سرشکستگی : فغان کرد کای ترک شوریده بخت که ننگی تو بر کشور و تاج و تخت فردوسی گمان نام بردَمْت ننگ آمدی گهر داشتم طَمْع سنگ آمدیاسدی به نزد پدر دختر ارچند دوست بتر دشمن و مهترین ننگش اوست( 2)اسدی رد خاقانم به خاکم کن که قارون غمم ننگ شروانم به آبم ده که فرعون شرم خاقانی کاری نکند زهره که ننگی باشد بر دامن او ز نیل رنگی باشدعبید || زشت (انجمن آرا) (برهان قاطع) رجوع به معنی قبلی شود || شهرت آوازه (فرهنگ فارسی معین) عزت و اعتبار و نیکنامی (ناظم الاطباء) نام مرادف نام از اتباع نام : سپهبدْش شیروی بهرام بود که در جنگ باننگ و بانام بودفردوسی که چون او نبوده ست شود || آبرو حرمت (ناظم الاطباء) « نام و ننگ » شاهی به جنگ نه در بخشش و کوشش و نام و ننگ فردوسی نیز رجوع به (فرهنگ فارسی معین) رجوع به معنی قبلی و شواهد ذیل آن شود : ور حذر از ننگ و از نامی کنند چاره ای سازند و پیغامی شود|| « نام و ننگ » کنندمولوی عارف مجموع را در پس دیوار صبر طاقت بودن نماند ننگ شد و نام رفتسعدی نیز رجوع به غرور غیرت عار : چو بشنید طلحند آواز اوی شد از ننگ پیچان و پرآب رویفردوسی نه یارست با او کس آویختن نه از پیشش از ننگ بگریختناسدی صمصامک غر عروس بی حَمْیَت و ننگ اندر پی مولک آمدی سی فرسنگسوزنی قرّابهء نام و شیشهء ننگ افتاد و شکست بر سر سنگنظامی چنین آدمی مرده به ننگ را که بر وی فضیلت بود سنگ راسعدی || جنگ جدال شود || به لغت زند و پازند ماکیان را گویند که « ننگ و نبرد » (انجمن آرا) (برهان قاطع) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) رجوع به مرغ خانگی است (برهان قاطع) ظاهراً مصحف و مخفف تنگریا( 3) است (حاشیهء برهان قاطع چ معین ||) خنثی و مخنث (ناظم الاطباء) - به ننگ آوردن؛ ننگین کردن - به ننگ آوردن نام کسی؛ او را بدنام و رسوا کردن او را سرافکنده و شرمسار کردن : به گودرزیان گفت جنگ آورید همه نام دشمن به ننگ آوریدفردوسی همه نام سام آوریدی به ننگ همانا نداری تو چنگ پلنگفردوسی - به ننگ برآمدن؛ ننگین شدن به زشتی و بدی و بدنامی مشهور شدن : مرا سر نهان گر شود زیر سنگ از آن به که نامم برآید به ننگفردوسی - زیر ننگ آوردن؛ به ننگ آوردن ننگین و رسوا و بی اعتبار کردن نام کسی زیر ننگ آوردن؛ او را بدنام و بی آبرو کردن : ابا رستم امروز جنگ آورم همه نام او زیر ننگ آورمفردوسی - ننگ آوردن بر کسی (چیزی)؛ او را ننگین و سرافکنده و بدنام کردن رسوا و لکه دار کردن از شأن و عظمت آن کاستن : نپیچیم از این جایگه سر ز جنگ نیاریم بر خاک کشواد ننگفردوسی اگر من کنم جنگ جنگی پلنگ نیارم به بخت تو بر شاه ننگفردوسی - ننگ افکندن از کسی؛ او را از ننگ و بدنامی و سرافکندگی نجات دادن عیب و زشتی از نام او زدودن : یکایک بدانگونه رزمی کنیم که این ننگ از ایرانیان بفکنیمفردوسی - ننگ کردن( 4)؛ عار داشتن ننگ داشتن سر باززدن : اگر ذره یابد از او آب و رنگ کند از ملاقات خورشید ننگ ملاطغرا (از آنندراج) - ننگ کشیدن؛ قبول ننگ و بدنامی کردن ننگ کاری یا چیزی یا کسی را کشیدن؛ تحمل بدنامی و وجود ننگین آن را کردن : فرهاد بد نکرد که خود را هلاک کرد عشق غیور ننگ شراکت نمی کشد صائب (از آنندراج) زنده می گردم به می بی منت آب حیات خود چرا باید کشیدن ننگ هر تردامنم؟ سلمان (از آنندراج) - ننگ گرفتن؛ عار داشتن ننگ حیا و شرم، ) nang داشتن : من آن شیشه م که گر بر من زنی سنگ ز نام و کنیتم گیرد جهان ننگنظامی ( 1) - پهلوی: ننگ ria t(a)ngurya - ( احساس شرم) (از حاشیهء برهان قاطع چ معین) ( 2) - ن ل: برِ دشمنش مهترین ننگ اوست ( 3 به معنی مرغ، ماکیان (حاشیهء برهان قاطع چ معین) ( 4) - این ترکیب در ایران معمول نیست و murv : در پهلوی ،tangorya متداول است رجوع به ننگ داشتن شود « ننگ داشتن » بجای آن.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.