نمونه
[نُ / نِ مو نَ / نِ] (اِ)( 1) نمودار (اوبهی) (از غیاث اللغات) انموذج معرب آن است (انجمن آرا) نمویه جزء کوچک و مقدار اندک از هر چیزی که بدان می نمایانند همهء آن چیز را و هر چیزی که به وسیلهء آن چیز دیگری را بنمایانند و آشکار سازند (ناظم الاطباء) قلیلی از چیزی برای دانستن چگونگی آن چیز از خوبی و بدی (یادداشت مؤلف) جزئی که صفات و مشخصات کل را روشن سازد، یا فردی که معرف کلی باشد مستوره : امیر سید عالم علی که علم و حیاش نمونه ای است به عالم علی و عثمان را ادیب صابر صنع را برترین نمونه توئی خط بی چون و بی چگونه توئیاوحدی زین پیچ و خم ار مرد رهی روی بتاب کاین مشت تو را نمونهء خروار استآصف ای خسروی که بزمت شد خلد را نمونه شمس فخری || شبه مانند (برهان قاطع) (فرهنگ خطی) (ناظم الاطباء) شبیه مثل (انجمن آرا ||) نشان علامت (ناظم الاطباء ||) پدیده بذیذج (یادداشت مؤلف||) به معنی نموده نیز قریب است که نشان داده بوده باشد (انجمن آرا) (آنندراج) نموده (فرهنگ فارسی معین (||) ص) آنچه به عنوان سرمشق و مثل کامل باشد: دبستان نمونه، شاگرد نمونه، مزرعهء نمونه (از فرهنگ فارسی معین (||) اِ) شکل هیأت|| طرح طرز (ناظم الاطباء ||) مصداق (یادداشت مؤلف ||) چاشنی (یادداشت مؤلف) و رجوع به نمونه کردن شود || عرض سپاه (ناظم الاطباء ||) خاصهء طبیعی بود(؟) (یادداشت مؤلف از نسخه ای از لغت فرس اسدی) فطری جبلّی طبیعی خاصهء طبیعی (یادداشت مؤلف)( 2 (||) ص) زشت (اوبهی) (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ خطی) (شمس فخری) نازیبا (جهانگیری) : ای کار تو ز کار زمانه نمونه تر او باشگونه و تو از او باشگونه ترشهید بر آن بنهاد دل کز هیچ گونه نپیوندد به کردار نمونهفخرالدین اسعد شود آگه از این کار نمونه وز این بفسرده مهر باژگونهفخرالدین اسعد چرا خوانیم گیتی را نمونه چو ما داریم طبع واشگونهفخرالدین اسعد چو یوسف شنید این نمونه خبر که از گریه شد کور چشم پدر شمسی (یوسف و زلیخا) بدو گفت کای مهتر نیک خواه مرا اوفتاد این نمونه گناه شمسی (یوسف و زلیخا) احمدک را که رخ نمونه بود آبله بردمد چگونه بود؟سنائی ترسم این چرکن نمونه خصال آرد آلودگی به آب زلالنظامی || بازگونه (برهان قاطع) باشگونه (فرهنگ خطی) (صحاح الفرس) بازگردانیده (صحاح الفرس) رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود|| نابه کار (لغت فرس اسدی) ناقص به کارنیامده (برهان قاطع) (جهانگیری) ازکارافتاده (عباس اقبال، حاشیهء معین بر برهان قاطع) رجوع به نمونه شدن شود (|| اِ) در تداول چاپ و مطبعه ها، نمونه عبارت است از فرم های چاپی که چاپخانه نزد مصحح ارسال می دارد و مصحح پس از تصحیح آن را پس می فرستد و پس از اطمینان از صحت، اجازهء چاپ می دهد( 3)(فرهنگ یا نویسندهء مطلب می فرستند تا حروفی « مصحح » فارسی معین) صفحاتی از حروف چیده شده که برای غلط گیری و تصحیح نزد را که نادرست و نابه جا چیده اند روی آن مشخص نماید و برای تعویض حروف به چاپخانه برگشت دهد ( 1) - استاد هنینگ به معنی مثال و نمودار معروف است، و نیز به معنی بی فایده و بیهوده، زشت، خوار و زبون (namune (numune نویسد: نمونه 2607 و فوللرس ج 2 ص 1352 شود / آمده است رجوع به فرهنگ اسدی چ هرن ص 108 و شمس فخری ص 134 و عبدالقادر 8 توهین، بی احترامی) و غیره مربوط )nmy k ،( رسوا، خوار، قابل تحقیر )- nm معنی اخیر به نظر می رسد که با گروه لغات سغدی « نمونه » ص 589 ، همچنین ممکن است تصور کرد که Muller - Lentz, ST ص 59 و 75 و نیز ج 2 BBB باشد رجوع شود به Henning, از حاشیهء برهان قاطع چ معین از ) namghone و nmgh wn y تصرف و تصحیف جزئیی است از لغات سغدی مرحوم دهخدا شاهد برای این معنی، بیت عنصری را یادداشت - (Sogdian Loan-words,BSOS X l, p 102) (2 epreuve : فرانسوی ،Proof : فرموده اند که : آنکه خوبی از او نمونه بود چون بیارائیش چگونه بود! ( 3) - انگلیسی.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
