نمود
[نُ / نِ]( 1) (مص مرخم، اِمص، اِ)نمایش (ناظم الاطباء) ظهور (یادداشت مؤلف) تجلی جلوه اسم مصدر است از نمودن : اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خود پس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ ناصرخسرو از خشم و عنف او دو نشانه است روز و شب وز مهر و کین او دو نمود است نور و نار مسعودسعد نمودش گر نمود آسمان است تفکرها تضرع های جان استنظامی - جهان نمود؛ عالم شهادت عالم خلق و ناسوت مقابل جهان بود (یادداشت مؤلف) - نمود بی بود؛ جلوه ای بدون واقعیت، مانند سراب || نشان علامت (فرهنگ فارسی معین) رجوع به معنی قبلی شود || جلوه جلا رونق (فرهنگ فارسی معین) رجوع به نمود داشتن و نمود کردن شود (|| ص) پدیدار آشکار هویدا ظاهر تابان روشن پیدا مشهور معروف (|| اِ) دلیل رهنما رهبر || برهان حجت بینه || چهره سیما (ناظم الاطباء) - نمودی نمودن؛ خودی نشان دادن اظهار وجود کردن : امیر بغداد در 1) - ناظم الاطباء به فتح اول [ نَ ] نیز ضبط کرده است ) ( غیاب با خلیفه عتاب کرد و نمودی نمود (تاریخ بیهقی ص 438.