نم

معنی نم
[نَ] (اِ)( 1) تری رطوبت (انجمن آرا) (آنندراج) رطوبت اندک (برهان قاطع) رطوبت و تری اندک (ناظم الاطباء) نمج ندی بلل نداوت ندوت (یادداشت مؤلف) : به دریا به آب اندرون نم نماند که چوبینه را شاه بایست خواندفردوسی چو از دامن ابر چین کم شود بیابان ز باران پر از نم شودفردوسی نه از ریختن زآن دوان کم شدی نه آن خشک را لب پر از نم شدیفردوسی به خوشه درون چون گهر در صدف نه باکش ز نم بود و بیمش ز تف شمسی (یوسف و زلیخا) اگرچه نرم باشد نم چو بر پولاد از آن زنگی پدید آید کجا ریزد ز پولادش مگر سوهان ناصرخسرو سخن را به نم کن به دانش که خاک نیامد به هم تا ندادیش نمناصرخسرو نه با دشمنان تو در آب نم نه با دوستان تو در نار تفمسعودسعد سر به سوی زمین فروبرده به نمی زنده از دمی مردهسنائی نم و دم تیره کند آینه وین آینه بین کز نم گرم و دم سرد مصفا بینندخاقانی نم شبنم به گل رسد شبها هم نمی بر سراب می چکدشخاقانی || طراوت (برهان قاطع ||) آب اندک (فرهنگ فارسی معین) : بگفتند با او که رستم نماند از آن غم به دریا درون نم نماندفردوسی ببستی ز دور اژدها را به دم ز آب آتش آوردی از خاره نماسدی همت کفیل توست کفاف از کسان مجوی دریا سبیل توست نم از ناودان مخواه خاقانی || قطره (فرهنگ فارسی معین) : هم نمی بر سراب می چکدشخاقانی ز اشک و آه من در هر شماری بود دریا نمی دوزخ شرارینظامی || ژاله (ناظم الاطباء) باران : فَخَن باغ بین ز ابر و ز نم گشته چون عارض بتان خرمدقیقی نیامد همی ز آسمان آب و نم همی برکشیدند نان با درمفردوسی زمستان که بودی گه باد و نم بر آن تخت بر کس نبودی دژمفردوسی به گیتی ندیدی کسی را دژم وز ابر اندرآمد به هنگام نمفردوسی خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی آسمان هر شب بی ابر همی بارد نم فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 235 ) لاجرم خلق جهان بر خوی او شیفته اند چون گل سوری بر باد سحرگاهی و نم فرخی مرا نوآیین باغی است روی آن بت روی کز آسمان چو دگر باغها نخواهد نمفرخی بارنده به دوستان و یاران بر نم نیست غم است مر غمامش را ناصرخسرو زیرا که اگر چو ابر برشد از دود سیه نیایدت نمناصرخسرو گر نبارد در چمن نم بر نیارد از زمین خاک خاکستر شود دریا همه صحرا شود ناصرخسرو نم عدل تو بر کشت امید آن کسان بادا که ملکت از دعاشان شد قوی بنیاد و مستحکم سوزنی که گردد خرم و پدرام ملک از عدل و کشت از نم سوزنی آب چون نار هم از پوست خورم چون نیابم نم نیسان چه کنمخاقانی || اشک (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : همی رفت با دل پر از درد و غم پرآژنگ رخ دیدگان پر ز نمفردوسی بیامد پر از خون دو رخ پیلسم روان پر ز داغ و رخان پر ز نمفردوسی همه شاد گشتند و خرم شدند ز شادی دو دیده پر از نم شدندفردوسی شود ز اشک او درد بیمار کم ز رخ زنگ بزداید از دیده نماسدی آن را نتوانی تو دید هرگز با خاطر تاریک و چشم پرنمناصرخسرو ز بهر عدت روز قیامت تو را در چشم و دل نار و نمی کوسنائی شک نکنم هیچ کآن بنفشه و سنبل از نم این چشم سیل بار برآمدسوزنی کز نم گرم و دم سرد مصفا بینندخاقانی دور سلیمان و عدل بیضهء آفاق و ظلم عهد مسیحا و کحل چشم حواری و نم خاقانی نم چشم آبروی من ببرد از بسکه می گریم چرا گریم کز آن حاصل برون از نم( 2) نمی بینم سعدی (کلیات چ فروغی ص 822 (||) ص) مجازاً، تر مرطوب (آنندراج) نم دار نمناک (فرهنگ فارسی معین) : نیست پیکان تو را در دل خون گشته قرار بگذرد آب به سرعت ز زمینی که نم است تأثیر (از آنندراج) - نم از آتش برآوردن؛ کار محال کردن : گر قدمت شد به یقین استوار گرد ز دریا نم از آتش برآرنظامی - نم از چشم چیدن؛ اشک از روی پاک کردن و تسلی دادن و دلنوازی کردن (ناظم الاطباء) - نم افکندن؛ خشک شدن برطرف شدن رطوبت : کمند و سلیحش چو بفکند نم زره را بپوشید شیر دژمفردوسی - نم برداشتن؛ نم کشیدن مرطوب شدن : آبروئی که بود عاریتی روسیهی است همه زنگ است اگر آینه بردارد نم بیدل (از آنندراج) - نم برون ندادن؛ اندک و یا هیچ ندادن و بخیل و لئیم شدن (ناظم الاطباء) رجوع به ترکیب نم بیرون ندادن و نم پس ندادن شود - نم به نم رسیدن؛ در تداول کشاورزان، آمدن باران به اندازه ای که به زمین فروشده و با نم و تری زیر زمین تلاقی کند و عرب نیز آن را التقاء ثریان و التقاء ثروان گوید (یادداشت مؤلف) - نم بیرون (برون) ندادن؛ نم پس ندادن تراوه نکردن تری نتراویدن( 3) : بی شکست این شیشه نم بیرون نداد رخت شادی را به سیل خون زدند زلالی (از آنندراج) دل راز تو از تو هم نهان داشت این ظرف برون نمی دهد نم واله هروی (از آنندراج ||) - کنایه از ریزش کم هم نکردن گویند: فلان نم بیرون نمی دهد؛ یعنی یک قطره ریزش ندارد پر ممسک است (آنندراج) رجوع به ترکیب نم پس ندادن شود || - راز نگفتن (آنندراج) لب به رازی نگشودن با همه تهدید و اصرارها افشای رازی نکردن و نکته ای بروز ندادن - نم پس ندادن؛ تری نتراویدن || - مجازاً، هیچ ندادن دیناری ندادن با انتظاری که بود کمترین چیزی ندادن هیچ تمتعی ندادن کمترین و کوچکترین عطائی نکردن سخت بخل و امساک کردن حتی اقل مبلغ و مقدار ندادن (یادداشت مؤلف) اندک فیضی نرساندن لب به سخنی نگشودن و رجوع به ترکیب قبلی شود - نم داشتن؛ مرطوب بودن خیسیده بودن خشک و محکم نبودن : دل از همدوشی عکس تو بر آئینه می لرزد که تو مست می نازی و این دیوار نم دارد بیدل (از آنندراج ||) - مجازاً گویند: ساعتش نم دارد؛ یعنی ساعت سعد و وقت مناسبی نیست همچنین در مورد کسی که عبارتی را غلط خوانده یا نوشته است گویند: سوادش نم دارد یا نم کشیده است - نم کشیدن؛ مرطوب شدن نم گرفتن : خوشم که دفتر دل نم کشیده بود ز غم به تیغ هر ورقش را ز هم جدا کردی کلیم (از آنندراج) - نم گرفتن؛ تر شدن (ناظم الاطباء) نم کشیدن خیس و مرطوب شدن : مژه چون کاس چینی نم گرفته میان چون موی زنگی خم گرفتهنظامی - نیم نم؛ مرطوب نیمه مرطوب که اندک رطوبتی دارد که کام خشک نیست : که بازآمدی جامه ها نیم نم بدین kabna =* از پارسی باستان kam مانند ،nabna = *namna* : از ،nam : کارکرد از که یابی درمفردوسی ( 1) - فارسی nemi، nem : شبنم، مه)، کردی ) ،namb : بلوچی ،namb، nam : پهلوی ،numd، numd : آمده، افغانی kamna (مرطوب) (حاشیهء برهان قاطع چ معین) ( 2) - ن ل: به غیر از نم ( 3) - دو بیت شاهد این معنی در آنندراج به ترتیب شاهد برای معانی دوم و سوم این ترکیب آمده است.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.