نگارگر
[نِ گَ] (ص مرکب) نقاش (تفلیسی) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) مصور رسم کننده (ناظم الاطباء) صورتگر چهره گشا نگارنده (یادداشت مؤلف) : چندان نگار دارد رویش که هر زمان حیران شود نگارگر اندر نگار اوفرخی با حله ای بریشم ترکیب او سخن با حله ای نگارگر نقش او زبانفرخی چو جامهء نگارگر شود هوا نُقَطّ زر شود بر او نقای اومنوچهری نگارگر فلک جادوی بهارآرای بهاری آورد اینک چو صدهزار نگار مسعودسعد باد صبا نگارگر بوستان شده ست در بوستان چگونه توان بود بی نگار امیرمعزی (از آنندراج) نسخهء چشم و ابرویت پیش نگارگر برم گویمش اینچنین بکش صورت قوس و مشتری سعدی || بت ساز بتگر : خِرَد و جان بود نگارپرست تا چنوئی نگارگر باشدمسعودسعد.