نکوسیرت
[نِ رَ] (ص مرکب)نیکوسیرت نیک روش که سیرت او خوب و پسندیده است : نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب نکونهاد و نکوطلعت و نکوکردارفرخی نکودلی و نکومذهب و نکوسیرت نکوخوئی و نکومخبر و نکومنظرفرخی بدین کریمی و آزادگی که داند بود مگر امیر نکوسیرت نکوکردارفرخی نکوسیرتش دید و روشن قیاس سخن سنج و مقدارمردم شناسسعدی نکوسیرت بی تکلف برون به از نیک نام خراب اندرونسعدی گر آنها که می گفتمی کردمی نکوسیرت و پارسا بودمیسعدی.