نقطه

معنی نقطه
[نُ طَ / طِ] (از ع، اِ) هولک (لغت نامهء اسدی) نقطه خجک سیاهی بر سپیدی یا عکس آن خجک که بر حرف معجم گذارند خال لکه تیل داغ (ناظم الاطباء) کله دنگ چیزی قابل اشارهء حسیه غیرقابل انقسام مطلقاً (یادداشت مؤلف) : یک نقطه ناید از دل من وز دهان تو یک موی ناید از تن من وز میان تو منصور منطقی دو مهره بفرمود کردن ز عاج بدو نقطه بنشاند مانند ساجفردوسی مو آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستمباباطاهر وقت باشد که نکو باشد نقطه به دو نیم ابوحنیفهء اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 390 ) زمان چیست بنگر چرا سال گشت الف نقطه چون بود و چون دال گشت اسدی شین را سه نقطه کرد جدا از سین ناصرخسرو گوئی که دو زلف تو دو نون است ز عنبر خال تو چو از غالیه نقطه زده بر نون امیرمعزی (از آنندراج) گردون کمان گروههء بازی است کاندر او گِل مهره ای است نقطهء ساکن نمای خاک خاقانی او بود نقطه حرف الف دال میم را کآمد چهل صباح و چهار اصل و یک قیام خاقانی از رفتن توست بر تن دهر پر نقطهء زر سیاه ملحمخاقانی هر نقطه که از نوک خامهء او بر دیباچهء نامه می چکد خالی بود بر روی فضل (ترجمهء تاریخ یمینی ص 236 ) چون دایره بی پاوسرم زآنکه تو داری بر دایره ماه رخ از نقطه دهانیعطار دانی عرق نقطه به روی سخن از چیست بسیار به دنبال سخن فهم دویده ست حکیم (از آنندراج) دفترم گر شکرستان سخن گشت چه سود که به غیر از مگس نقطه هوادار ندید کلیم (از آنندراج ||) مرکز (یادداشت مؤلف) : ابدی باد خط این پرگار زآن بلند آفتاب نقطه قرارنظامی از آن نقطه که خطش مختلف بود نخستین جنبشی کآمد الف بودنظامی آسوده بر کنار چو پرگار می شدم گردون چو نقطه عاقبتم در میان گرفت حافظ اگر نه دایرهء عشق راه بربستی چو نقطه حافظ سرگشته در میان بودی حافظ چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری حافظ || محل جا منطقه ج، نقاط رجوع به نقاط شود (|| اصطلاح هندسه) منتهای خط (غیاث اللغات) چیزی که هیچیک از ابعاد را چه طول و چه عرض و چه عمق ندارد، و به حس ادراک نشود جز با خط، چه آن نهایت خط است و بالانفراد جز به وهم ادراک نگردد (از مفاتیح العلوم) (یادداشت مؤلف) فصل مشترک میان هر دو خط را نقطه گویند (از نفائس الفنون) چون خط را نهایت باشد او نقطه بود و کمتر از خط باشد به یک بعد، و نقطه را نه طول است و نه عرض و نه عمق و او نهایت همه نهایت هاست و از بهر این او را جزو نیست، و جدا از جسم او را وجود نیست مگر به وهم و بس (از التفهیم) (یادداشت مؤلف||) (اصطلاح صوفیه) ذات بحت حق سبحانه و تعالی (آنندراج) (غیاث اللغات) - نقطهء اتکاء؛ مرکز اتکاء تکیه گاه هرچیز - نقطهء اثر؛ در فیزیک، نقطه ای از جسم که قوه بر آن اثر می گذارد - نقطهء اعتدال؛ رجوع به اعتدال شود - نقطهء انتخاب؛ نقطه که بر حاشیهء کتاب برای یادداشت محاذی بیت مطبوع و چیز پسندیده گذارند (غیاث اللغات) (آنندراج) - نقطهء انقلاب؛ رجوع به انقلاب شود - نقطهء اوج؛ رجوع به اوج شود - نقطهء پرگار؛ مرکز (یادداشت مؤلف) : هیچ در این نقطهء پرگار نیست کز خط این دایره برکار نیستنظامی در دایرهء قسمت ما نقطهء پرگاریم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمائی حافظ عاقلان نقطهء پرگار وجودند ولیک عشق داند که در این دایره سرگردانند حافظ پرگاروار هر دو جهان با دل دونیم جولان به گرد نقطهء پرگار او کنند صائب (از آنندراج) - نقطهء تقاطع؛ محل برخورد دو خط با یکدیگر محلی که دو خط یکدیگر را قطع می کنند - نقطهء توقف؛ در موسیقی، نقطه ای است که بر نت یا سکوت می گذارند تا امتداد و کشش آن را بیشتر کنند - نقطهء جاگیر (جایگیر)؛ کنایه از زمین است (از غیاث اللغات) (از آنندراج) - نقطهء جان:چو در نقطهء جان گهر کار کرد دو جانش یکی چهره دیدار کردفردوسی - نقطهء جمجمه؛ تارک - نقطه چیدن؛ برابر نهادن نقاط برای تعلیم اطفال چنانکه معلمان کنند (آنندراج) : نقطه چیند بر کنار هر خط استاد اولا تا شود با خامه دست طفل نوخط آشنا شفیع اثر (از آنندراج) - نقطهء حرکت؛ مبدأ حرکت - نقطهء حضیض؛ مقابل نقطهء اوج رجوع به حضیض شود - نقطهء دایره؛ مرکز یا نقطه ای که دایره از آن پیدا شود (آنندراج) : نقطهء دایرهء پادشهی شیخ حسن شاه خورشیدمحل خسرو جمشیدآثار جمال الدین سلمان (از آنندراج ||) - کنایه از حضرت رسالت پناه صلوات الله علیه و آله (برهان قاطع) (آنندراج) - نقطهء دایرهء امکان؛ کنایه از پیغمبر اسلام رجوع به نقطهء دایره شود - نقطهء روشن تر پرگار؛ کنایه از قطب فلک است (برهان قاطع) (آنندراج ||) - کنایه از مرکز عالم (برهان قاطع) (آنندراج) - ||کنایه از پیغامبر اسلام (از برهان قاطع) (از آنندراج) - نقطه ریختن؛ کنایه از فال زدن (غیاث اللغات) (آنندراج) رمل (غیاث اللغات) : نقطه ریزد پی قرار قرار ناتوان تر شود ز ضعف توان ظهوری (از آنندراج) - نقطه زدن؛ اِعْجام (زمخشری) نقطه گذاشتن حروف معجم را - نقطهء زره؛ عبارت از سر میخ که در حلقهء زره وصل می کنند تا سر حلقه گشاده نگردد (غیاث اللغات) (آنندراج) : میانهء صف رندان بدم چو گوهر تیغ چو نقطهء زرهم بر کرانه بازآوردخاقانی - نقطهء زرین؛ کنایه از آفتاب عالم تاب است (برهان قاطع) (آنندراج) - نقطهء سودا؛ نقطهء سوید (آنندراج) نقطهء سویدا رجوع به سویدا و نقطهء سوید شود : نسیم جود تو در سر چو روح انسانی است خیال خال تو در دل چو نقطهء سوداست امیرمعزی (از آنندراج) - نقطهء سوید؛ نقطهء سیاه که در دل است، و این اضافه از عالم شجر اراک و کتاب قاموس است (از آنندراج) رجوع به سویدا شود - نقطهء سویدا؛ نقطهء سودا نقطهء سوید رجوع به سویدا شود - نقطهء سهو؛ نقطه که به سهو بر حرف غیرمنقوط داده باشند و آن قابل حک باشد (غیاث اللغات) نقطه که به سهو بر چیزی گذاشته باشند و ضروری نباشد (از آنندراج) : چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را ستاره نقطهء سهو است صبح روشن را صائب (از آنندراج) - نقطهء شک؛ نقطه ای که برای یادداشت مقام بر حاشیهء کتاب محاذی لفظ مشکوک گذارند (غیاث اللغات) نقطه که بر کلام مشکوک گذارند تا عندالتحقیق بی تأمل به یاد آید (از آنندراج) : می شمردم کودکان را پیش از این عالی جناب نقطهء شک را به جای صفر می کردم حساب طاهر وحید (از آنندراج) نه انجم است که زینت فروز نه فلک است به فرد باطل افلاک نقطه های شک است صائب (از آنندراج (||) - اصطلاح صوفیه) این جهان ظاهری را گویند (غیاث اللغات) - نقطهء ضعف؛ در تداول، موارد نقص و عیب و سستی و ناتوانی در هر کسی یا در هر کاری - نقطهء عزیمت؛ نقطهء حرکت مبدأ حرکت - نقطه گذاری کردن؛ نقطه گذاشتن - نقطه گذاشتن؛ نقطه بر حروف معجم نهادن || - با نقطه گذاری پایان جمله ای را مشخص کردن || - علائمی چون نقطه و ویرگول و علامت سؤال و تعجب در نوشته ای به کار بردن سهولت خواندن و فهمیدن را - نقطهء گِل؛ کنایه از مرکز زمین و کرهء زمین است (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) - نقطهء مرکزی؛ محل وسط هر چیز (آنندراج از سفرنامهء شاه ایران) - نقطهء مقابل؛ هدف و نشانه ای که برابر چشم است || - کنایه از همسر است (از غیاث اللغات ||) - کنایه از حریف است (از غیاث اللغات) (از آنندراج) : چو ذره گرچه حقیریم کم مبین ما را که آفتاب بود نقطهء مقابل ما رفیع (از آنندراج) - نقطهء مماس؛ در هندسه، محل تماس دو خط منحنی یا یک خط مستقیم و یک خط منحنی - نقطهء موهوم؛ به معنی نقطه که به آن قدر باریکی باشد که وجود آن را وهم تصور کند و به ظاهر محسوس نباشد و بعضی آن را جزو لایتجزی و جوهر فرد نیز گویند (غیاث اللغات از بهار عجم) نقطهء فرضی که در خارج نبود مثل نقاطی که در افلاک فرض نمایند چون نقطهء اوج و نقطهء حضیض و غیرهما و این غیر جوهر فرد است که جزو لایتجزی گویند (از آنندراج) : قابل قسمت شمارد نقطهء موهوم را هرکه بیند در سخن لعل شکربار تو را صائب (از آنندراج ||) - طرف خط (یادداشت مؤلف ||) - کنایه از دهان معشوق (از یادداشت مؤلف) - نقطه نشاندن؛ نقطه نهادن نقطه گذاشتن با نقطه گذاری چیزی را زینت کردن : دو مهره بفرمود کردن ز عاج بدو نقطه بنشاند همرنگ ساجفردوسی - نقطه نظر؛ در تداول، منظور نکتهء مورد نظر - نقطهء نوک ریز؛ قطرهء کوچک به مقدار نقطه ای که از نوک قلم بر کاغذ ریخته شود (غیاث اللغات) - نقطهء نون خط؛ کنایه از دهان است (از آنندراج) : جرعهء جام لبت پردهء عیسی درید نقطهء نون خطت خامهء آزر شکست انوری (از آنندراج) - نقطه نهادن؛ اِعْجام تعجیم (از منتهی الارب) نقطه گذاشتن : آن نقطه های خال چه موزون نهاده اند وین خط های سبز چه شیرین کشیده اند سعدی - نقطهء نُه دایره؛ کنایه از مرکز زمین است (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ||) - اشاره به حضرت رسالت پناه محمدی است (از برهان قاطع) (از آنندراج).

درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس

اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارت‌های عضو شتاب

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.