نفام
[نَ] (ص) گردآلود تیره گون (فرهنگ اسدی نخجوانی) سیاه فام و تیره رنگ و چیزی زشت و زبون را نیز گویند (برهان قاطع) سیاه رنگ تیره فام (انجمن آرا) (جهانگیری) (آنندراج) چیزی تیره و گردناک و زشت مثال (اوبهی) زشت و ناخوش (فرهنگ خطی) نغام رجوع به نغام شود : بخیزد یکی تیره گرد از میان که روی اندر آن گرد گردد نفامدقیقی جهود را چه نکوهی که تو به سوی جهود بسی نفامتری زآنکه سوی تست جهود ناصرخسرو و آن عارض چون حریر چینی گشته ست نفام و زرد و پرچینناصرخسرو آنکه به نور پدر و جد او نور گرفته ست جهان نفامناصرخسرو.