نغمه
[نَ مَ / مِ] (از ع، اِ) نغمه آواز (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج)( 1) نوا (ناظم الاطباء) آوا نغمه رجوع به نغمه شود : شده نغمهء چنگ بر سوک مرگ که خواهد فروریختن تار و برگفردوسی این سماع خوش و این نالهء زیر و بم را نغمه از گوش دل و گوش هویدا نشود منوچهری وین نیز عجب تر که خورد بادهء بی چنگ بی نغمهء چنگش به می ناب شتاب است منوچهری به گوشم قوت مسموع و سامع به ساز و نغمهء بربط شنیدنناصرخسرو بدل نغمهء عنقاست کنون نغمهء جغد بر ایوان اسدخاقانی در ساز ناز بود ترا نغمه های خوش این دم قیامت است که خوشتر فزوده ای خاقانی یافته در نغمهء داود ساز قصهء محمود و حدیث ایازنظامی - از نغمه افتادن ساز( 2)؛ خارج از آهنگ شدن (از بهار عجم) : بی همنفس صدا نشود از کسی بلند افتد ز نغمه ساز چو یکتار می شود شفیع اثر (از بهار عجم) - خوش نغمه؛ خوشاوا خوش آواز : آواز چنگ و مطرب خوش نغمه گو مباش ما را حدیث دلبر خوشخوی خوشتر است سعدی - نغمه پیما:که تار نی اش کآن به بالا بود از آنها بت نغمه پیما بود ملاطغرا (در وصف ارغنون، از آنندراج) - نغمه سار:گل قدر از آن یافت ابر بهار که عالم شد از رعد او نغمه سار ملاطغرا (در تعریف نی انبان، از آنندراج) - نغمه فرد:کسی غیر آن دلبر نغمه فرد زبان در دهان مغنی نکرد عرفی (در وصف نی انبان، از آنندراج) - نغمه های نیمرنگ؛ نغمه های ناتمام (غیاث اللغات) (آنندراج ||) آواز خوش (آنندراج) (از بهار عجم) (ناظم الاطباء) : گر ندانی ز زاغور بلبل بنگرش گاه نغمه و غلغلمنوچهری نظم او را تو مپندار چو نظم دگران کی بود نغمهء داود چو آواز درای شرف شفروه درین بهار ز جوش نشاط دل دانش شراب نغمه چو بلبل ز ساغر گل نوش دانش (از آنندراج) بیا که هر سر مو را نوا طراز کنیم نقابهای عروسان نغمه باز کنیم طالب (از آنندراج) دل طالب اگر خون ترنم در گلو دارد کدامین عندلیب این نغمه های تازه میریزد طالب (از آنندراج) من و دل در شکن زلف تو چون ناله کنیم نغمه در حنجرهء قمری و بلبل شکنیم باقر کاشی (از آنندراج ||) سرود (زمخشری) ترانه سرود لحن (ناظم الاطباء ||) راه (یادداشت مؤلف) آهنگ آهنگ موسیقی (ناظم الاطباء ||) دستان چهچه || گفتار خوب || جرس کلمه || نیکوئی آواز (یادداشت مؤلف ||) در اصطلاح موسیقی، آوازی بود واقع در زمانی محسوس القدر که در تمام آن زمان قسطی از حدت و ثقل داشته باشد (یادداشت مؤلف از خلاصه الافکار فی معرفه الادوار شهاب صیرفی) ( 1) - سیراب، تر، تازه، جانفزا، دلفریب، جانسوز، شوخ، ناخن زن، وحشت نواز، پریشان، از صفات اوست و عروس، شراب، گوهر، موج، خط از تشبیهات اوست (از آنندراج) ( 2) - به معنی از صدا افتادن و خاموش شدن هم می توان گرفت.