نعامه
[نَ مَ] (ع اِ) شترمرغ (غیاث اللغات) (دهار) : نگر نعامه و طوطی دو طایراند ولیک غذای آن شکر آمد غذای این اخگرازرقی|| واحد نعام، به معنی یک شترمرغ || پالان، یا پائین آن( 1) (منتهی الارب) الرحل، و قیل ما تحته رجوع به معنی بعدی شود || پا، و گفته اند شکم پا( 2) (از اقرب الموارد) رجل پا (متن اللغه) پای رجل || ساق( 3) (ناظم الاطباء) (متن اللغه ||) استخوان ( ساق( 4) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه ||) رگی است در پای( 5) (مهذب الاسماء) (از متن اللغه ||) زیر قدم( 6 (منتهی الارب) آنچه زیر قدم است (از متن اللغه ||) دماغ اسب یا دهن اسب (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) پوشش دماغ (منتهی الارب) پوستی که دماغ را پوشاند (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ||) آبکش تا که بر سر چاه باشد (منتهی الارب ||) چوب میان بکره (مهذب الاسماء) چوبی که بکره را از آن درآویزند (فرهنگ خطی) چوبی که بر دو دیوارهء اطراف چاه [ : زربوقین ] نهند (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) و بکره را بدان آویزند (از متن اللغه ||) آن دیوار که بر دو سوی چاه [ بود ]: نعامتان؛ آن دو دیوار که بر دو سوی چاه کنند و چوب نعامه را بر آن نهند (از متن اللغه) رجوع به معنی بالا شود || چوبی بر دهانهء چاه که در آن راه گذر آب کنند: خشبه علی فم البئر تقوم علیها السواقی (متن اللغه ||) سنگ بلند برآمده در اندرون چاه (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) صخرهء برآمده در تک چاه (از اقرب الموارد) سنگ برآمده در چاه (از متن اللغه||) چوب بر پهنای سر چاه و بر بالای جوی خرد (ناظم الاطباء ||) سرای بر کوه که شبیه سایبان باشد (منتهی الارب) هر بنائی که بر کوه باشد مانند سایبان (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ||) دشت (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) مفازه (اقرب الموارد) بیابان (ناظم الاطباء ||) العلم المرفوع؛ نشان برپاکرده (اقرب الموارد ||) نشان راه (منتهی الارب) نشان که در بیابان بود (مهذب الاسماء) نشان که در راهها نصب کنند (ناظم الاطباء) نشان که در بیابانها برپا کنند شناختن راه را (از متن اللغه ||) راه (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) طریق (اقرب الموارد) (متن اللغه ||) شاه راه (مهذب الاسماء) راه روشن (فرهنگ خطی) محجه واضحه (اقرب الموارد) (متن اللغه ||) پیک شتابان( 7) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) الفیج - رسول الاخبار - المستعجل (از متن اللغه) پیک و قاصد شتابان (ناظم الاطباء ||) جماعت قوم (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) گروهی مردمان (مهذب الاسماء) ||نفس (منتهی الارب) (اقرب الموارد) شخص کل الانسان نعامته (متن اللغه ||) تاریکی (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ظلمت (اقرب الموارد) (متن اللغه ||) نادانی (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) جهل (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغه ||) اکرام (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغه ||) شادمانی خورسندی (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) فرح سرور (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه ||) دراز، از زنان و درختان و جز آن (از متن اللغه ||) عقل (ناظم الاطباء) گویند: هو خفیف النعامه؛ ای خفیف العقل (متن اللغه ||) گویند: افعل ذلک نعامه عین؛ بکنم آن به سر و چشم (مهذب الاسماء) رجوع به نَعامَ، نُعامَ، نِعامَ شود || جاء کالنعامه؛ رجع خائباً (اقرب الموارد ||) انت کصاحبه النعامه؛ این مثل را در عیب و عتاب به کسی می گویند که بر غیر ثقه اعتماد کند (ناظم الاطباء) ( 1) - چنین است در منتهی الارب و آنندراج و ناظم الاطباء، با است، در شرح قاموس فارسی نوشته است: صحیح رِجْل است، و در « الرحل او ما تحته » توجه به معنی بعدی پیداست که ترجمهء - ( کما فی المحکم و فی الصحاح ( 2) - القدم و قیل باطنها (از اقرب الموارد) ( 3 « الرِّجْل او ما تحتها » تاج العروس آمده: الصواب ( القدم و قیل باطنها (از اقرب الموارد) ( 4) - القدم و قیل باطنها (از اقرب الموارد) ( 5) - القدم و قیل باطنها (از اقرب الموارد) ( 6 ( - باطن القدم، او عِرْق فی الرِّجْل او صدر القدم، او ما تحت القدم، او خط فی باطن الرِّجْل او الساق، و عظم الساق (متن اللغه) ( 7 خوانده اند « فتح » را « فیج » است و پیداست که « فتح مستعجل » - عبارت منتهی الارب و به نقل از او آنندراج.