نظرگاه
[نَ ظَ] (اِ مرکب) مورد نظر مورد تماشا که بر آن نظر کنند : شهنشه گفت ای بر نیکوان شاه جمالت چشم دولت را نظرگاهنظامی ||منظور هدف : خصوص آن وارث اعمار شاهان نظرگاه دعای نیکخواهاننظامی || لحاظ نظر هدف (یادداشت مؤلف) : از نظرگاه است ای مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و یهودمولوی - نظرگاه گریبان؛ کنایه از چاک پیراهن بر سینه نزدیک گردن که سینه از آن نماید (آنندراج) : نظرگاه گریبانش ز چاک مرد مردانه بلای صید دل از سینهء بازی که میدانی اشرف (آنندراج||) مرأی (یادداشت مؤلف) پیش چشم برابر چشم معرض دید : در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن به نظرگاه پادشاهخاقانی ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه گلستانی نهاده در نظرگاهنظامی تعجب روا نیست در راه او نباید جز او در نظرگاه اونظامی صنم خانه ای در نظرگاه دیدنظامی چو شاهی کز نظرگاهی به خلوتخانه جا گیرد خیالش در دل آید چون ز چشم ما رود بیرون یحیی کاشی (آنندراج ||) چشم : کرد صافی چنان که درد نماند در نظرگاه دردمند فشاندنظامی || آنجا که نظر کرده شده است از جانب ارواح مقدسه (یادداشت مؤلف) محل عنایت مطمح نظر : که حق را شد دل مردان نظرگاه ترا کردم ز حال کعبه آگاهناصرخسرو ببین تا ترا سر به درگاه کیست دل ترسناکت نظرگاه کیستنظامی زر چه بود جز صنم پس نپسندد خدای دل که نظرگاه اوست جای صنم ساختن خاقانی مذهب اگر عاشقی است سنت عشاق چیست دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن سعدی || آستان اولیا و ایوان بارگاه سلاطین (از آنندراج) : بر دلم خوبان نظر کردند و بنهادند داغ چون نظرگاهی که آنجا می نهد هر کس چراغ شهیدی قمی (آنندراج).