نشیب

معنی نشیب
[نِ / نَ] (ص، اِ) اوستا: نیخشوئپه( 1)، پهلوی: ن (ی) شپ( 2)، ن (ی) شپیتن( 3) (فرود شدن)، پهلوی: نیشپک( 4) (غروب[ آفتاب و ماه ])، پازند: نیشوه( 5)، برای وهژه( 6) (بهیزک)، کردی: سرنشیو( 7) (برگشته،[ سر به پائین ])، نیز کردی نشوو( 8)، نشیو( 9) (نشیب یک تپه)، شیو( 10 )(دره)، نشیو( 11 ) (پائین)، نشه ئو( 12 ) (دره) (از حاشیهء برهان چ معین ||) پستی (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) فرود ضد فراز سرازیری (از ناظم الاطباء) شیب گودی (یادداشت مؤلف) : شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب رودکی خروشان و جوشان و دل پرنهیب برافراز سر برکشید از نشیبفردوسی نباید نهادن دل اندر فریب که هست از پس هر فرازی نشیب فردوسی نشیبهاش چو چنگالهای شیر درشت فرازهاش چو پشت نهنگ ناهموارفرخی پهن ور دشتی نشیبش تودهء ریگ روان سهمگین راهی فرازش ریزهء سنگ سیاه فرخی چون کلنگان از هوا آهنگ او سوی نشیب چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز منوچهری آب کار عدو افتاد ز بالا به نشیب هیچ آبی ز نشیبی سوی بالا نشود منوچهری آب رونده به نشیب از فراز ابر شتابنده به سوی سماستناصرخسرو می شتابد چو سیل سوی نشیب خلق سوی نشاط و لهو و لباس ناصرخسرو نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی جنبش چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی ناصرخسرو که آید پس هر نشیبی فرازی که باشد پس هر فراقی وصالی ابوالفرج رونی و جملهء پشته ها و نشیب و افراز آن ولایت به غله کارند (فارسنامهء ابن بلخی ص 144 ) در فراز و نشیب آن لختی پوئیدم (کلیله و دمنه) آن عقل که برد نام بالایش سر چون سر خامه در نشیبش بینخاقانی خدای از هر نشیب و هر فرازی نپوشیده ست بر من هیچ رازینظامی سعدیا از روی تحقیق این سخن نشنیده ای هر نشیبی را فراز و هر فرازی را نشیب سعدی چو سیل اندرآمد به هول و نهیب فتاد از بلندی به سر در نشیبسعدی اجل ناگهت بگسلاند رکیب عنان باز نتوان گرفت از نشیبسعدی || پست (برهان قاطع) نقیض فراز (برهان قاطع) : هر مسکن که بلندتر هوای آن موافق تر و هر مسکن که نشیب تر هوای آن گرمتر و بخارات آن کثیف تر (تاریخ بیهقی ||) فروخزیده (برهان قاطع ||) زمین پست (غیاث اللغات) (آنندراج) حضیض غائر غور (از نصاب) خافضه هبوط (از منتهی الارب) - فراز و نشیب؛ پست و بلند دشت و کوه و نیز رجوع به نشیب و فراز شود : فراز و نشیبش همه کشته بود سر بخت مرد جوان گشته بودفردوسی بسی گشته ام در فراز و نشیب نیم مرد گفتار زرق و فریبفردوسی سبک شد عنان و گران شد رکیب همی تاخت اندر فراز و نشیبفردوسی || جریان آب تندی آب و سیل شیب : اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت و گرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت سعدی تقدیر کرد که نشیب آن آب به کدام جانب تواند بودن (فارسنامه ص 137 ) - نشیب کردن آب؛ آب سرازیر شدن آب افتادن (یادداشت مؤلف) جاری شدن جریان یافتن : کنج دهان بغا نشیب کند آب از صفت او چو سازم گفتارسوزنی || عمق : شود پلنگ کشف وار در میان حجر رود نهنگ صدف وار در نشیب میاه عبدالواسع || ادبار بدبختی (یادداشت مؤلف) ذلت : دلم گشت از آن خواب بد پرنهیب ز بالا بدیدم نشان نشیبفردوسی که روزی فراز است و روزی نشیب گهی شاد دارد گهی با نهیبفردوسی بدان برز و بالا ز بیم نشیب دلش ز آفریدون شده پرنهیبفردوسی یکی را نشیبی یکی را فرازی (تاریخ بیهقی ص 384 ) - به سوی نشیب شدن؛ سرازیر شدن پائین رفتن : چو گیو اندرآمد گروی از نهیب کمان شد ز دستش بسوی نشیبفردوسی || افول کردن : دل هر دو بیداد شد پرنهیب که اختر همی رفت سوی نشیبفردوسی - به نشیب رسیدن؛ فرود آمدن پائین آمدن :شخصی را به خرطوم از پشت زین درربود و مقدار دو نیزه بالا در روی هوا انداخت و چون به نشیب رسید هم به دندان در هوا به دونیم کرد (ترجمهء تاریخ یمینی ص 205 ) - به نشیب فروشدن؛ سرازیر شدن|| - پست شدن از جاه و مقام افتادن : کس نبیند فروشده به نشیب هر که را خواجه برکشد به فرازفرخی - رو به نشیب نهادن؛ رو نهان کردن : ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب مر ترا خوانده و خود روی نهاده به نشیب ناصرخسرو - سر برنشیب؛ که میل به افول دارد که رو به ادبار دارد : چو ز افراز شد بخت سر برنشیب سزد گر بود مرد را زو نهیبفردوسی - سر به نشیب آوردن؛ خفتن به خواب ابدی رفتن مردن : همان چون سر آری به سوی نشیب ز ناخفتگان بر تو آید نهیبفردوسی - سر سوی نشیب نهادن؛ فرورفتن افول کردن به ادبار و پستی و ضعف گراییدن : که این دولت سر سوی نشیب نهاد (تاریخ سیستان) - سر در نشیب؛ رو به زوال : زهی ملک دوران سر در نشیب پدر رفت و پای پسر در رکیبسعدی - سر در نشیب بودن؛ سرافکنده بودن سر به زیر بودن : چون آب آسیا سر من در نشیب باد گر پیش کس دهان شودم آسیای نان خاقانی - سر در نشیب نهادن؛ فرود آمدن پائین آمدن : زغن را نماند از تعجب شکیب ز بالا نهادند سر در نشیبسعدی - نشیب گرفتن؛ به پستی گرائیدن به زوال گراییدن : که دولت گرفته ست از ایشان نشیب کنون کرد باید بدین کین نهیبفردوسی که چون بخت بیدار گیرد نشیب ز هر گونه ای دید باید xshvaepa (2) - n(i)shep (3) - n(i)shepitan ( قیاس شود با - ( 4 nixshvaepa - ( نهیبفردوسی ( 1 nishepak (5) - nishewa (6) - vahezha (7) - sar neshiv (8) - nishuv (9) - nishiw (10) - shiv (11) - nishiv (12) - nesheoo.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.