ندانسته
[نَ نِ تَ / تِ] (ن مف مرکب)نادانسته مقابل دانسته رجوع به دانسته شود || نشنیده پی نبرده نفهمیده : بگفتا خموش ای برادر بخفت ندانسته بهتر که دشمن چه گفتسعدی || مجهول : دانست باید این و جز این را نیز دانسته به بود ز ندانستهناصرخسرو|| (ق مرکب) علی العمیاء بلااراده بی مطالعه و بی تأمل.