نخود
[نُ خُدْ]( 1) (اِ)( 2) نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود (فرهنگ نظام) نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ (ناظم الاطباء) حمص (دهار) خلر جرجر (منتهی الارب) فوم : به خوشه در از بهر بیرون شدن چنان جمله شد ماش و منگ و نخود ناصرخسرو نخود و کشمش و پسته خرک و میوهء تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار بسحاق نخودی وقت پختن از ماشی روی پیچید و گفت این چه کسی است پروین اعتصامی - نخود هر آش بودن؛ فضول بودن و در کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن (فرهنگ نظام) - امثال: مثل نخود در شله زرد 7 || بیست وچهاریکِ مثقال یک بیست وچهارم مثقال یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است ( 1) - ناظم الاطباء حاشیهء برهان قاطع چ معین) ) nuk : کردی ،naxud : دامغانی ،nox(v)at به فتح اول نیز [ نَ خُدْ ] آورده است ( 2) - پهلوی.