نخست

معنی نخست
[نُ خُ / نَ خُ]( 1) (ص، ق) اول (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) ابتدا (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) آغاز (آنندراج) (ناظم الاطباء) : نماند دل سنگ و سندان درست بر و یال کوبنده باید نخستفردوسی همه بر دل اندیشه این بُد نخست که بیند دو چشمم تو را تندرستفردوسی به سگسار مازندران بود سام نخست از جهان آفرین برد نامفردوسی چو شد شاه باداد بیدادگر از ایران نخست او بپیچید سرفردوسی ما را ولیعهد خویش کرد، نخست برادران و پس خویشان و اولیاء حشم را سوگند دادند (تاریخ بیهقی) نخست نان آنگاه شراب آنکس که نعمت دارد خود شراب میخورد (تاریخ بیهقی ص 323 ) در حیلت ایستادند و بر آن نهادند که نخست حیلتی باید کرد تا اریارق بیفتد (تاریخ بیهقی ص 219 ) نخست چشم بیند آنگاه دل پسندد (قابوس نامه) و از دو چیز نخست خود را مستظهر باید گردانید (کلیله و دمنه) مردم نخست تو را بازرهانند (کلیله و دمنه) غدر چون لذت دزدی است نخست کآخرش دست بریدن الم استخاقانی هان و هان تا ز خری دم نخوری ور خوری این مثلش گوی نخستخاقانی مرغ را چون بدوانند نخست بکشندش ز پی دفع گزندخاقانی || اصل (ناظم الاطباء ||) بار اول (یادداشت مؤلف) در ابتدا در آغاز : درشت است پاسخ ولیکن درست درستی درشتی نماید نخستبوشکور نخست آفرین کرد و بردش نماز زمانی همی گفت با خاک رازفردوسی چو کودک لب از شیر مادر بشست به گهواره محمود گوید نخستفردوسی نخست آفرین کرد بر کردگار دگر یاد کرد از شه نامدارفردوسی و نخست که همه دلها سرد کردند بر این پادشاه آن بود که بوسهل زوزنی و دیگران تدبیر کردند (تاریخ بیهقی ص 257 ) در کتب خوانده بود که نخست خلل که آید در کار خلافت عباسیان آن است که به زمین طبرستان ناجمی پیدا آید (تاریخ بیهقی ص 414 ) ز پیغمبران او پسین بُد درست ولیک او شود زنده زیشان نخستاسدی نه گل به نسبت خاکی نخست دردسر آرد چو یافت صحبت آتش نه دردسر بنشاند خاقانی از خط خاکی نخست نقطهء دل زاد و بس لیک نه در دایره ست نقطهء پنهان او خاقانی اگر طالبی کاین زمین طی کنی نخست اسب بازآمدن پی کنیسعدی || از اول قبلًا از آغاز : هر دشمنی ای دوست که با من ز جفا آخر کردی نخست میدانستم ؟ (از آنندراج ||) او (یادداشت مؤلف) قب مقابل پس و سپس و بعداً و دیگر : نخست آنکه کردی نیایش مرا به نامه نمودی ستایش مرافردوسی خوریم آنچه داریم چیزی نخست پس آنگه جهان زیر فرمان توستفردوسی پندم چه دهی، نخست خود را محکم کمری ز پند دربندناصرخسرو تا نام کسی نخست ناموزی در مجمع خلق چون کنیش آواز؟ ناصرخسرو || اولین (ناظم الاطباء) مقابل پسین نخستین (آنندراج) (انجمن آرا) اول اولی (منتهی الارب) : نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جان است زو دان سپاسفردوسی نخست ولایت که پدرش وی را داد، آن ناحیت بود (تاریخ بیهقی) گفت روز نخست که مرا خوارزمشاه کدخدائی داد رسم چنان نهاد که هر روز من تنها پیش او شدمی (تاریخ بیهقی ص 336 ) آخرالزمان پیغامبری خواهد آمد نام محمد، اگر روزگار یابم نخست کسی باشم که بدو بگروم (تاریخ بیهقی 338 ) نخست کس که زر و سیم از کان بیرون آورد جمشید بود (نوروزنامه) روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی (نوروزنامه) در رکعت نخست گرت غفلتی برفت اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا خاقانی بود مرا خانه ای نخست و دوم خوب نیست سوم خانه خوب گرچه یگانه ست خاقانی یک جام نخست تو برْبود مرا از من از جام دوم کم کن نیمی که تمام است آن خاقانی در گام نخست بود مانده آنکو همه عمر در سفر بودعطار || پیشین (فرهنگ نظام) : پژوهندهء روزگار نخست گذشته سخن ها همه بازجستفردوسی - از نخست؛ از آغاز از اول از ابتدا ابتداءً در اول به ابتدا پیش از این : همی در به در خشک نان بازجست مر او را همان پیشه بود از نخستبوشکور ز آغاز باید که دانی درست سرِ مایهء گوهران از نخستفردوسی نکشتیم هندوی را از نخست رها شد ز دست و ره چاره جست فردوسی به کارآگهان گفت کار از نخست ز لشکر همه کرد باید درستفردوسی از لب جوی عدوی تو برآمد ز نخست زین سبب کاسته و زرد و نوان باشد نال فرخی گر کونت از نخست چنان بادریسه بود آن بادریسه اکنون چون دوک ریسه گشت لبیبی کسی را سزد پادشاهی درست که بر تن بُوَد پادشا از نخستاسدی گر سما چون میم نام او نبودی از نخست همچو سین در هم شکستی تاکنون سقف سما خاقانی کس مرا باور ندارد کز نخست سازگار و کارسازی داشتمخاقانی گفتی سگ من چه داغ دارد آن داغ که از نخست کردیخاقانی مر ورا آزاد کردی از نخست لیک خشنودیّ لقمان را بجستمولوی - در نخست؛ قب سابقاً در قدیم : یکی داستان زد گَوی در نخست که پرمایه آنکس که دشمن بجست فردوسی - دست نخست؛ دست اول : عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا برد به دست نخست هستی ما را ز ما خاقانی - صبح نخست؛ صبح نخستین بام بالا فجر کاذب صبح کاذب ذنب السرحان دم گرگ فجر اول : دل خوش در دم خوش جوی که چون صبح نخست گر به جانی بخری یک دم خوش ارزان است اثیرالدین اومانی باد چو صبح نخست خصم تو اندک بقا باد چو مهر سپهر امر تو گیتی مدارخاقانی یافت درستی که من توبه نخواهم شکست کرد چو صبح نخست روی نهان در حجاب خاقانی به صدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست حافظ - نخست آفرینش؛ اول ماخلق الله : نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جان است زو دان سپاسفردوسی ( 1) - آنندراج و انجمن آرا به فتح اول و ضم ثانی [ نَ خُ ] ضبط کرده اند، و فرهنگ های دیگر به دو ضم [ نُ خُ ].
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.