نخچیروال
« شکاری » را « نخچیرانگیز » [نَ چیرْ] (ص مرکب)نخچیرانگیز (لغت فرس اسدی) فرهنگ نویسانِ بعد از اسدی مقصود از لفظ فهمیدند، لیکن ظاهر لفظ کسی است که شکار را به طرف شکاری میراند چنانچه در شکار جرگهء پادشاهان و بزرگان می کنند، که متصل به نخچیر شده هندی است که ظاهراً در زمان محمود غزنوی به ایران « وال » جمعی شکارها را به طرف ایشان میرانند لفظ آمده، مث در کلمهء کوتوال (از فرهنگ نظام) و ممکن است مصحف نخچیروان باشد کردی: نچیروان( 1)(شکارچی)، نچروان( 2) (از حاشیهء برهان قاطع چ معین ||) مرد شکاری شکارانداز (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) شکارکننده (از nicir-van (2) - necerwan - ( آنندراج) ( 1.