نجوع
[نُ]( 1) (ع مص) مدید خورانیدن ستور را (از منتهی الارب) (آنندراج) آردآب خورانیدن به ستور (ناظم الاطباء) نجوع خورانیدن شتر را (اقرب الموارد ||) گواریدن طعام (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) گواریدن گوارا شدن || اثر کردن علف در ستور و سخن و پند و خطاب در مردم (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) اثر کردن سخن و پند و دارو (فرهنگ خطی) اثر کردن دارو و طعام (منتهی الارب) یقال: نجع فیه الدواء و الطعام او الکلام؛ دخل فأثر فیه (المنجد ||) به طلب نیکوئی و آب و علف شدن (منتهی الارب) (آنندراج) نجع به طلب گیاه رفتن (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) درخوردن رنگ - ( (منتهی الارب) (آنندراج) سیر خوردن جامه رنگ را (فرهنگ خطی ||) رسیدن (به شهر) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ( 1 نجع نجوعاً بالضم، و ضبطه فی الصحاح هکذا بالکسر و الفتح [ نَ / نِ ] (تاج العروس).