اسکان
[اِ] (ع مص) آرام کردن. (منتهی الارب). آرامانیدن. (زوزنی). || بی حرکت ساختن حرف را. (منتهی الارب). بی حرکت کردن حرف. ساکن خواندن و بی حرکت ادا کردن حرفی. ضد قلقله. عبارت است از سلب حرکت در مواردی که حرف موقوفٌعلیه کسره یا فتحه یا ضمه داشته باشد، و حروف اسکان 23 است (یعنی همهء حروف غیر از پنج حرف ج، د، ق، ط، ب). || جای دادن کسی را در خانه. (منتهی الارب). در جای فروآوردن. (تاج المصادر بیهقی) : صلی الله علیه صلوه اسکنه بها فی جنات النعیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). || مسکین گردانیدن. || مسکین شدن. (منتهی الارب). || آرامیدن. (زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی).