نثار شدن
[نِ شُ دَ] (مص مرکب) افشانده شدن (ناظم الاطباء) : ای دریغا اشک من دریا بُدی تا نثار دلبر زیبا شدیمولوی -جواهرنثار تحقیق شدن؛ بیان کردن چیز راست و حقیقت گفتن (ناظم الاطباء ||) کشته شدن (ناظم الاطباء ||) قربان شدن فدا شدن.