نتوان
[نَ تَ]( 1) (ص مرکب) ناتوان مقابل توانا رجوع به ناتوان شود (|| فعل مضارع) بمعنی نتوان کرد (آنندراج) : برآراست سالار مصری سپاه سپاهی که نتوان بسویش نگاه هاتفی (از آنندراج ||) ممکن نیست : نتوان دانست که کدام وقت در حرکت آیند (کلیله و دمنه) ( 1) - به سکون دوم [ نَتْ ] نیز در شعر استعمال شده است.