نبض
[نَ] (ع مص) جنبیدن رگ (از منتهی الارب) جنبیدن و زدن رگ (از اقرب الموارد) جستن رگ (زوزنی) (دهار) جنبیدن رگ (آنندراج) نبضان (اقرب الموارد) جنبیدن رگ جاندار که گاهی قوی است و گاهی ضعیف و گاهی آمیخته که طبیب از آن استدلال بر مرض و صحت انسان می کند (فرهنگ نظام) جنبیدن رگ (آنندراج) حرکت رگ زدن رگ || یقال: فلان مانبض له عرق عصبته؛ ای ماتعصب (اقرب الموارد ||) به بانگ آوردن کمان یا زه را (از منتهی الارب): نبض القوس؛ حرک وترها لترن (معجم متن اللغه) حرکت دادن کمان تا آواز برآید || نبض الامعاء؛ اضطربت (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه ||) پنهان درخشیدن برق (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).