نباش
[نَبْ با] (ع ص) صیغهء مبالغه از نبش است رجوع به نبش شود || کفن دزد کفن کش (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (آنندراج) کفن آهنج (دهار) (ناظم الاطباء) کفن دزد شکاونه [ گورشکاونه ] (ناظم الاطباء) کفن آهن (منتهی الارب) آنکه ( نبش قبرها کند شکّاف قلاع مختفی جیاف : به تیزچنگی نباش را همی مانی به پنج پنج کن این گور و سود بازبجوی( 1 سوزنی در فلک صوت جرس زنگل نباشان است که خروشیدنش از دخمهء دارا شنوند خاقانی نترسم زآنکه نباش طبیعت گور بشکافد که مهتاب شریعت را به شب کردم نگهبانش خاقانی ( 1) - ن ل: به بیخ بیخ کن این سود و گور بازبجوی.