نای
(اِ) نیی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند (برهان قاطع) چوبی میان تهی که آن را می نوازند (آنندراج) نی که آن را نوازند (غیاث اللغات) نی نوازندگی (فرهنگ نظام) نی باشد که می نوازند (انجمن آرا) نی باشد که مطربان نوازند (ناظم الاطباء) (جهانگیری) ابوالصحب (دهار) مزمار (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی) (مفاتیح) (السامی) (دهار) (المنجد) نقیب شیاع زمخر صلبوب قُمقُم هیرعه هنبوقه (منتهی الارب) قصابه (السامی) (منتهی الارب) زَمّار (دهار) نی توتک پیشه دورای دودک نیچه نی لبک نایچ فلوت رجوع به نی و نیز ساز شود : می و بربط و نای برساختند دل از بودنیها بپرداختندفردوسی سخن های رستم به نای و به رود بگفتند با پهلوانی سرودفردوسی همه شب ببودند با نای و رود همی داد هر کس به خسرو درودفردوسی زاد همی ساز و شغل خویش همی بر چند بری شغل نای و شغل چمانهکسائی خنیاگرانت فاخته و عندلیب را بشکست نای در کف و طنبور در کنار منوچهری بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز فاخته نای همی سازد طنبور بساز منوچهری قمریکان نای بیاموختند صلصلکان مشک تبت سوختندمنوچهری با طرب دارم و مرد طرب آرایت با سماع خوش و با بربط و با نایت منوچهری چون نای بینوایم از این نای بینوا شادی ندید هیچکس از نای بینوا مسعودسعد نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای پستی گرفت همت من زین بلندجای مسعودسعد در حنجرم از خروش مستور صد نغمهء زیر نای و چنگ استانوری لب نائیت می سراید نای دست چنگیت می نوازد چنگانوری نای است یکی مار که ده ماهی خردش پیرامن نه چشم کند مارفسائیخاقانی چون نای اگر گرفته دهان داردم جهان این دم ز راه چشم همانا برآورمخاقانی نای است بی زبان به لبش جان فرودمند بربط زبان و راست عذاب از جهان کشد خاقانی دگر شبها که بختش یار گشتی به بانگ نای و نی بیدار گشتینظامی نی درد ماند نی دوا نه خصم ماند نی گوا نه نای ماند نی نوا نه چنگ زیر و بم زند عطار دمدمه یْ این نای از دم های اوست های و هوی روح از هیهای اوستمولوی آتش است این بانگ نای و نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست بادمولوی نای را بر کون نهاد او که ز من گر تو بهتر میزنی بستان بزنمولوی به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصیحت همه عالم به گوش من باد است حافظ چو نای بر دل من تنگ شد فضای جهان رسد به عرش نفیرم ز تنگنای جهانجامی بگیر بوسهء شیرین بنوش بادهء تلخ بخواه نالهء نای و بساز نغمهء زیرشیبانی دلم چو نای پرنوای و هر دمی غمی نواست زیر هر نوای منشیبانی فلک که صد هزار نای غم زند نیارد استماع کرد نای منشیبانی || بوقی که در روز جنگ نوازند و آن را نای روئین خوانند که نفیر برادر کوچک کرنا باشد (برهان قاطع) چیزی که در جنگ ها نوازند و بزرگش را نیز نای روئین و سرنا و کرنا گویند (فرهنگ خطی) : بفرمود تا برکشیدند نای سپه اندرآمد ز هر سو بجایفردوسی برآمد ز درگاه آواز نای بزرگان سوی شاه کردند رایفردوسی به شبگیر آواز شیپور و نای برآمد ز دهلیز پرده سرایفردوسی بفرمود تا گیو و گودرز و طوس برفتند با نای و سَرغین و کوسفردوسی خروش کوس و بانگ نای برخاست زمین چون آسمان از جای برخاست نظامی به نیزه هم آواز شد با درای چو صور قیامت دمیدند ناینظامی || نی (فرهنگ نظام) قصب نال : جعد پرده پرده در هم همچو چتر آبنوس زلف حلقه حلقه بر هم همچو مشک اندود نای منوچهری || بوق درویشان (ناظم الاطباء ||) کوچه (غیاث اللغات ||) گلو (برهان قاطع) (فرهنگ خطی) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) حلقوم (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (نصاب) نا درون گلو (فرهنگ خطی) جرم غانز جرثئه (منتهی الارب) قصبه الریه (لغات فرهنگستان) نای گلو مخرج آواز (از منتهی الارب) حنجر حنجره راهگذر نفس : چرا باز با چنگ و نای است، نیز تذرو از چه معنی از او در عناست ناصرخسرو خران دیزه به آواز پیش او آیند چو او بخواند شعر اندرون بدرّد نای سوزنی اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک جز به آب گرم پستی نگذرد از نای من خاقانی یا تیغ شاه گردن مرگ آنچنان زده کآسیب آن ز حلق به نای اندر آمده خاقانی نای قمری به نالهء سحری خنده برده ز کام کبک درینظامی سیه پوشیده چون زاغان کهسار گرفته خون خود در نای و منقارنظامی آکل و مأکول را حلق است و نای غالب و مغلوب را عقل است و رایمولوی سبب پرسیدم، گفتند: پسرش خمر خورده است، پدرش بعلت او سلسله در نای است و بند بر پای (گلستان) نهاده پدر چنگ در نای خویش پسر چنگی و نائی آورده پیشسعدی چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند نای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید سعدی چو نای بلبل بگشود باد فروردین گشای منطق بلبل به بانگ چنگ و رباب شکوه شیرازی (|| اصطلاح جانورشناسی و تشریح) در اصطلاح جانورشناسی و تشریح، نای لولهء نیم استوانه شکلی است که قسمت جلوِ آن محدب است و 12 سانتی متر طول و 2 سانتی متر قطر دارد و شامل پانزده تا بیست نیم حلقهء غضروفی بشکل نعل اسب است سربالائی نای به حنجره متصل است و سرپائینی آن در مقابل چهارمین مهرهء پشت به دو نایژه تقسیم می گردد || غار (از آنندراج، ذیل نایبان) رجوع به نایبان شود.