ناهشیار
[هُشْ] (ص مرکب) مغفل ناهوشیار غافل بی خبر : کان تبنگو کاندر او دینار بود آن ستد زایدر که ناهشیار بودرودکی|| مصروع صرع زده : ز سودا و ز صفرا و تپیدن بسان مرد ناهشیار بودمسیدحسن غزنوی ناهوشیار رجوع به ناهوشیار شود.