نانوا
[نانْ] (اِ مرکب) (از: نان + وا، پسوند اتصاف) نانبا کردی: نان پان ( 1) [ نان پزخانه ] از پان( 2) = وان (فارسی) (از حاشیهء برهان قاطع چ معین) نان پز (آنندراج) کسی که نان می سازد و میفروشد خباز (ناظم الاطباء) طالم : سوی نانوا شد سبک باغبان بدان شاخ زرین از او خواست نان فردوسی اینجا مساز عیش که بس بی نوا بود در قحط سال کنعان دکان نانواخاقانی یکی نانوا مرد بد بینوا نه آبی روان و نه نانی روانظامی که این بانوا نانوازاده ای است که از نور دولت نواداده ای استنظامی آن نان پز را دید خریطه در گردن کرده چنانکه عادات نانوایان باشد (تذکره الاولیا ||) اشکنه ای که در آن نان ریزه کرده باشند (ناظم الاطباء) nan-pan (2) - pan - (1).