نامراد
[مُ] (ص مرکب) بی مراد (از آنندراج)( 1) (از غیاث اللغات) ناکام به مقصود نرسیده (فرهنگ نظام) مأیوس محروم ناامید بی بهره بی نصیب (ناظم الاطباء) : بدخواه او نژند و نوان باد و نامراد احباب او به عشرت و اقبال کامرانفرخی همراه من به راه وفا همدمی نبود گریه عنان خود به من نامراد دادمشفقی نیامد از منت یک بار یادی که گوئی بود اینجا نامرادیوحشی به کوه این نامراد سنگ فرسای به نقش پای شیرین چشم ترسایوصال || ناراضی ناخشنود || بدبخت دل شکسته دلگیر || مستمند بی چاره مجبور (ناظم الاطباء ||) به ناکامی در ناامیدی به نومیدی در حال یأس و حرمان و محرومیت : وز آن خشت زرین شداد عاد چه آمد بجز مردن نامراد؟نظامی روزی بینی به کام دشمن زر مانده و نامراد مردهسعدی ( 1) - و رجوع به آنندراج و غیاث اللغات شود.